رصد

دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام و شیعه

رصد

دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام و شیعه

  • ۰
  • ۰

مقدمۀ مؤلـّف (آیتی یا آواره): مستبصر کیش بهائی در کتابش تحت نام «کشف الحیل»

نامه الکترونیک چاپ PDF

* بنام خداوند بی مانند*

برارباب بصیرت و (اهل) خبره پوشیده نیست که هشتاد سال است (تــا زمان نگارش مقدّمــۀ کشفُ الحِیَل) مملکت ایران مبتلا به یک دسیسۀ هفت رنگی شده،که ظاهراً درلباس مذهب جلوه  کرده و باطناً براساس خیانت به وطن، تأسـیس  (گردیـده) و به اسم مذهب "بابی" و"بهایی"،  ایران واهل آن را دچار مشکلات بسیار نمـوده و مینماید؛تاکنون حقایق آن براکثرخلق،پوشیده مانــده؛ هرکسی پیــرامون آن تصوّری نموده و پیروان این مذهــب ... هم هرروز یک دسته از خُزَعبـِلات(حرفهای چرند) ولاطائِلات(=چَرت و پَرت و مفت!) را درجامعه انتشار داده(1*)

مردم متعصّب ایران را به هیجان انداخـته، (و افــراد) معدودی(=اندکی) را دردام قتل(اعدام قانونی مطابق شرع،جهت حفظ امنیّت جامعه) افکنده،و فوری، این(تلفات) را غنیمت شمرده فریاد مظلومیّت(2*) کشیده،عموم ایرانیان(و رؤســـای قانونــی کشور، که موظـّف به اعـدام این اشرار وبرقرار کردن امنیّت هستــند) را به توحش(3*) متـّهم(کرده) و مَصادِر(رؤسای) امـور(مملکت) را دچار محـظـور(= موانـعــی در اجرای حکم قانونی) ساخته؛ به هــیچ وجه نمیـخواهند که به این دسیسه های هـفت رنگ و خدعه و نیرنگ خود، خاتمه داده (و) مُلک

(ایران اسلامی) و ملـّت را بـتحال خود گذارند و(به جای این جنجال آفرینی ها) قدمی در راه اصلاح وخیر بردارند!

ص۱ کشف الحیل:

... آگاهی و اطلاع تامّ بر مرام ومقصد یک قوم، خصوصاً قومی که (مثــل بهاییان) اسرارشان در زیر پردۀ خـفـا مستور است، موکول به حشر(= همراهی)ومعاشرت تامّ،وبلکه موقوف برمَحرمیّت وحتی ورود در کارهای اساسی و حلّ وعقد امور آن قوم است؛ ثانیاً، بعد از معاشرت ومحرمیّت، باز شرط است که مُتأثـِـّر از تظاهـرات (= رفتارهای ریاکارانۀ) ایشان نشده، مَحَبّت های ساختگی ایشان (همانـند کمک های مالی وامور مـثـلاً خیریّۀ آنها) ، سبب انحراف او ( = کسی که درمیان آنها نفوذ کرده ) نشود؛ و با هر استفاده و لـذ ّتی که در بین ایشان حاصل کرده باشد ، باز قلم را از بیان حقـیقـت - و لـو پـس از 20 سـال باشـد - باز نـدارد (1*)؛ ... کتب رَدّیّه و تاریخیه ، که بر اهل بهاء نوشته شده، پس از معاشرتِ (مؤلـّـف) با ایشان، معلوم می شود که اکثریّت آن کتب، (منطبق) بر صحّـت است؛اما(اینگونه کتابها) رفع کنندۀ بهانۀ بهائیها نشده (و) این بهانه را همواره دستاویز کرده (و) میگویند: (( این شخص، وارد در این جمع(یعنی جمعیت بهائیها)نبوده،وازحقایق بی خبراست!)).

1- اشاره به خود مؤلف(عبدالحسین آیتی- آواره) است، که بیـسـت سال از اعضای انجمن بهایی ها بوده است.

ص۲ کشف الحیل:

سالها است این بنده(آیتی/آواره) را آرزو بوده که شخصی پیدا شود که حقیقتاً بهایی، بلکه از مبلـّغین بهائیان باشد و   جاه ومال وحرص و شهوت ، او را مانع ازبیان حقیقت نشده ، به جامعۀ بشری بازگردد و مردم را از حقایق و اسرار وتناقضات ادّعا وعقاید واعمال ورفتار- شان خبردار نموده... و ساخت وسازهای بی- حقیقت(بهاییها)را که(به آنها)پی برده،بی پرده بیان نماید.اما صاحِب یک همچو وجدانی دیده نمی شد! بلی،ازابتدای بروز داعیۀ باب و بها تاکنون عدّۀ کثیری - که در این کتاب (کشفُ- الحِـیَـل) بعضاً (به آنها) اشاره خواهد شد – از این امر(بابیّت و بهائیّت) برگشته اند ؛ ولی از آنجایی که شرح حال خود وحضرات(رؤسای مذهبی آنها)را ننگاشته اند، بهاییان به هریک وصله ای چسبانده وعذری تراشیده اند!تاآنکه ازتفضّلات الهی،دراین دوسه ساله، آنچه(که) مقصود ما بود جلوه نمود، و در نهایت درجۀ کمال (و در قالب کـتاب کشف الحیل) عرض اندام فرمود و(نوشته های افشاگرانۀ کسی که خود سالها در بین بهایی ها واز مبلـّغان ایشان بوده = آیتی-آواره)به این صورت بروز کرد!

((چرا آواره(آیتی) از بهاییت متنفر شد؟!))

ص۳ کشف الحیل:

آواره تخلـُّص(عبدالحسین آیتی یزدی)، که مدّت 20 سال با کمال صمیمیّت در میان بهائیان بوده وخدمت به ایشان  می نموده، اخیراً بسبب وقوع افتضاحاتی که در مرکز بهائیّت رخ داده، مُشارٌ اِلیه به طوری کار را خراب دیده، که دیگرهیچ وصله(و پینه)والتیامی برای (توجیه کردن)آنها نجسته؛ پس از بیست سال بهاییت، آن حوزۀ پر از فساد را بدرود گفته، در مقام کشف حقایق(و اسراری که عوامّ خبر ندارند) رساله ای نوشته موسوم به (( کَشفُ الحِیَل)) (=پرده برداری از روی حیله ها وحقه بازیهای بهاییان!)... ...هرکس بهائی شده، بر روی این پایه بوده که درابتدا براثر(شنیدن) کلمات خوش آب و رنگ و نیرنگهای خوش ظاهر، و بی خبری از باطن و حقیقت کار، پایبند بعضی تعالیم اخلاقی-ادبی وبعضی دلایل- که ازمهارت(بهائیها) درمُغالطه (وسفسطه پردازی) ناشی شده - می گردد وبه دام (بهاییان) می افتد؛ وپس از چندی، اگر(این شخص گرفتار در دام) هوشمند باشد، مُـنـزجــِر (=دلزده ومتنفر)، واگر بیهوش(وکودن) باشد، مُنخَفِق(= خفه، لال و ساکت) می شود!

ص۴ کشف الحیل:

... هرکس اندک آشنایی با بهاییان داشته، میداند که بزرگترین مایۀ افتخار آنها بعد ازرُؤسای مرکزی، وجود ((آواره)) بوده که بعضی اورا دررتبۀ میرزا ابوالفضل گلپایگانی(از روحانیان گمـراه و مبلغـین بهاییت) و برخی از او(هم) برتر وبالاتر میدانستند!... بلکه بشهادت رئیس بهاییان (عباس افندی عبدالبها)این شخص(آواره) درصف اوّل صفوف مبلغین ودانشمندان ایشان بوده است!... آواره... درهر سالی ازاین سنین(:سالها) یک دروغی را کشف کرده و یک فسـق (= فسادی) و خیانت و جنایتی را(ازآنها) مشاهده (کرده)... و(خود بهایی ها) برای هریک ازآنها مَحمِلها (توجیه ها) بسته اند ... وبالاخره بقدرلازم، پی به حقایق برده ویقین نموده که عنوان ((بهائیّت)) درهیچ جای دنیا "عنوان مذهبی" ندارد (بجز نزد پیروان اندک این فرقه).

ص5 کشف الحیل:

.....خلاصه اینکه این مذهب مملوّ از فساد(=بهاییّت) که گاهی خود را موافق یک سیاست (مثل مشروطه) و گاهی مخالف آن سیاست؛ و وقـتی، الـهـی و گاهی طبیعی(برای جذب مارکسیست ها و کمونیست ها)؛ و روزی رافع حجاب(برای جذب زنان ودختران هرزه) و وقتی، مُعطی حجاب(یعنی سیاهی دل!)؛ ویک روز خارق(یا شکافندۀ)اوهام، و روز دیگر جاعل(یا وضع کنندۀ) اوهام (و خرافات)، معرّفی کرده ومی کند، فقط وفقط، در هشت(یا) نـُه الی 10 هزار نفر از ایرانیان بی علم واطلاع، نفوذ دارد؛که عده ای درایران وعدّۀ دیگر درعشق آباد(مرکز ترکمنستان) و فلسطین وهند ساکنند! و حتی در آمریکا، با اینهمه همهمه ودروغی که خود بهائیان منتشر کنندۀ آن شده اند، هـیچ خبـری نیست و کمتر نظری کسی به آن ندارد و خوشبختانه دراین مورد اخیر، بغیراز آواره(مؤلـّف)،دیگران هم آگاه شده اند؛ ازآنجمله، کتاب "ازتهران تا نیویورک" آقای میرزا عبدالله خان بهرامی را هرکس بخواند، بر این مقصد، مستحضر می گردد(1).

1- مخفی نیست که مردم و دولتمردان امریکا، نوعاً اهل مطالعه و پژوهش هستند؛ بنابراین شیوع خرافه و اوهام در میان امریکائی ها، همیشه ناچیز بوده و اگر هم در برخی مناطق آمریکا، خرافات یا اوهامی شایع شده باشد، تنها مربوط به اقوام بومی ویا همان سرخ پوستان یا سیاه پوستان وحشی و عقب افتاده ی آن نواحی است و یا در میان مهاجرانی که از برخی کشورهای عقب افتادۀ جهان سوم به آمریکا مهاجرت کرده و آنجا را نیز آلوده به جرم وجنایت ساخته اند. بنابراین، بدیهی است که آمریکایی اصیل، خردمندتر از این است که بـه بهائیها و فرقۀ تروریستی بهائیت گرایش وعلاقه پیدا کند!آنهم بااینهمه خرافه ودروغ ..  بهائیّت، یک لطمۀ بزرگی به وحدت ملی ما زده است و... باعث تفرقه و تشتـّت(پراکنـدگی) شده است... و حتی بعضی جوانان بی خبر بی- فکر هم، در سایۀ الـفاظ "خوش ظاهر بد باطن" ایشان، تصور نموده اند که این سخنان(دروغ و واهی) بکار مُلک وملت خواهد خورد، و بطور مستقیم وغیر مستقیم، باعث ترویج افکار ایشان شده انـد! از طرفی هـم... هر شخص محترمی (از رجال ایران) که خواست اصلاحاتی بکـند، هوچی های مملکت(خبرنگاران و ژورنالیستها یا روزنامه نگاران) بعد ازآنکه ازجهات دیگر، مأیـوس ازتخریب کار اومیشوند، به این نسبتها (که فلان وزیر بهائی است)تشبُّث(چنگ اندازی عنکبوت وار) نموده، بعضی دستها(یعنی روس وانگلیس)هم ایشان(خبرنگاران و ژورنالیستها) را کمک داده و این آتش را دامن زده؛ بالاخره درسایۀ این حرفها (و شایعات)... بسی ازمردم محترم (و بی گـناه) را متهم و اعـمال (نیک و  مردم دوستانۀ) ایشان را خنثی نموده اند و.....  بزرگترین عامل این عـملیّات(شایعه پردازی و  اتـّهام به وزیران و...) خود بهائیان هـستند، که  از کثرت میـل به ترویج (و تبلیغ) مذهب خود،  هرشخص محترمی را بخود نسبت داده، آهسته  آهـسته و به لـطایف حِـیَـل، به گـوش ایـن و آن  خوانده اند که:((این هم ازما(بهاییها)است!))1.

1- خوانندگان عزیز میدانند که وبلاگ ما یک وبلاگ سیاسی نیست؛ و بنده عین متن را توأم با اختصار و اندکی برگردان بزبان روز، نقل می کنم. اما حیف است که به حقـیـقت بزرگی اشاره نکـنـم؛ و آن جریان امیرعباس هویدا (م 1358ش) است. من نمیخواهم از این شخص دفاع کنم، چون سیاسی نیستم؛ و نیز نمیخواهم دراینجا از بیگناهی یا گناهکاری او سخنی بر قـلم آورم؛ اما مدارکی که اخیراً درانگلستان و برخی نقاط دیگر، به دست آمده، همگی حاکی ازاین است که هویدا دشمن بهائیّت بـوده و با ترجمۀ کشف الحیل آیتی، به چند زبان زنده ی دنیا، و انتشار آن به صورت جزوه جزوه شده در کشورهای مختلف، سبب فروپاشی بنیان و از هم گسستگی مکتب پوشالی و کثیف بهاییت شده و درجریان تخریب "حظیرة القدس" نـیز نقش مهمی داشته ومدارک آنجا را به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ارسال کرده است.

این بود که بهائیان، با شایع کردن بهایی بودن هویدا - نخست وزیر وقت - انتـقام خود را از او گرفتند... ولی من کاری به گناهکاری و یا بیگناهی این شخص ندارم... بهروز شیرازی

ص6 کشف الحیل:

خیلی مُضحک است که سالهای دراز (بهایی ها) در کمین علماء و وزراء ایران نشسته بودند و هر مجتهد و (شخص) ُتـَنـفـِّذی که در جامعه طرف توجه مردم می شد، او را به خود نسبت می دادند واگردرحیاتش وسیله بدست نیاورده، نتوانسته اند او را متهم (به بهائـیّت) سازند،پس از وفاتش این نسبت را به او بسته اند! و در ایـن اواخـر، حتـّی میرزا علی اصغر خان اتابک (1) را ازخود می- خواندند! وبقدری بی نمک یا شور شد، که اتابک (امین السّلطان) مجبور شد زمام اَنام (:خلایق) را رها کرده، هشتاد و چند نـفـرشـان را در یزد، بـه کشتن دهد!........ ایرانیانی که در داخلۀ خودشان نتوانسته اند بفهمند که شهرتـها (و شایعات) تا چه اندازه صحیح وتاچه حدّ، سقیم(معیوب ونادرست) بوده، چگونه میتوانند...دانست که آیا فلان"مُسیو" یا "مادام" (فرانسوی)، یا " مِستر" و "مِس"(:میز یا میس، یا میسیـز انگلیسی) را که رئیـس بهائیان در الواح خود نام میبرد،(آیا اصلاً) وجود خارجی دارد یا نـه؟! و اگـر دارد، آیا اصلاً اسـم بهایی را شنیده؟! و اگر شنیده، آیا به چه عنوان (و دیـدگاه) شنیده و با چه احساس (خوب یا بدی) آن را تلقـّی کرده؟! وبا فرض اینکه عقیده(به بهاییت) هم یافته باشد،آیا عقیدۀ او برای کسی حُجّتست؟! و بالاخره آیا ممکن نیست که "مُسیو" یا"مِستر" اشتباه کند؟!

1- از وزیران و رجال اهل فضل قاجاریّه، ملقـّب به اتابک اعظم و امین السّلطان، مقـتول به تاریخ شب 22 رجب  325 قمری ، بدست مشروطه - خواهان، هنگام خروج از مجلس، در 50 سالگی. نگارندۀ وبلاگ و محقـق این اثر ( کشف الحیل) گوید:

دراینجا لازم دیدم که یکی دیگر از شخصیتهای بیگناه را که بهاییان اورا ازخود معرفی کرده وسبب دردسر او و ریختن آبروی این روحانی نیز شدند، معرفی کنم: شیخ الرئیس قاجار، ابوالحسن میرزا، پسر محمد تقی میرزا حُسام السّلطنه (= پسر هفتم مرحوم فتحعلیشاه) (تولد1264/فوت1338ق- مدفون درصحن حضرت عبدالعظیم(ع) شهرری تهران)، خطیب واعظ، عالم و شاعر،متخلـّص به "حیرت"؛ شاگرد مرحوم میرزای شیرازی در سامَرّاء بوده وبه همین سبب پس ازآنکـه به ایران وتهران بازگشته، مرحوم ناصرالدین شاه به وی لقب "شیخ الرّئیس" داده و اورا مأمور خدمت در آستان قدس رضوی(ع)نموده است(در1294ق). وی به فارسی وعربی شعر می سروده و در منبـر وعظ وخـَطابه نیزعباراتی موزون با سجع و قافیه برزبان می رانده است؛ که بهائیان برخی از این الـفاظ زیـبا را گرفته و بهانه ساخته وگفته اند:" در اینجا قصدش اشاره به بهائیت است!!"؛ ازآنجمله، یک بار درمقام نکوهش مسلمانانی که به قرآن کریم عمل نمیکنند و فقط به روخوانی آن قناعت میورزند،گفته: "قرآن را خواندی ونفهمیدی! اگرفهمیده بودی، این کتاب اقدس وصحیفۀ مقدّس را پشت پا نمی انداختی!"؛ پس لفظ "اقدس" را بهائیها گرفته و گفتند:"او اشاره به کتاب بهاء ( اقدس) نموده است!!". بار دیگر، بالای منبـر گفته بود:"اگر خواهم، بالای منبر، سه ساعت سخن

میگویم، بـِعَون ِ رَبـِّیَ العَلِیِّ الأعلـَی!(به یاری خدای بزرگ و بزرگوارم)"؛ پس بابی ها نیز شایع کردنـد که مراد اواز"علیّ اعلا" رهبر بابیّه(سیّد علی باب) است!! این شایعـات نیز متأسّفانه پیراهن عثمان شـد و مخالفان این عالم واعظ، او را متهم به گرایـش او به بابیّت و بهاییت نمودند!! حال آنکه خود او آثاری درردّ اینگونه فرقه های نوظهور داشته است؛ مثل: کتابُ الأبـرار، در ردّ بـرغلام احمد قادیانی، رهـبر فرقۀ احمدیّه یا قادیانیّۀ هند (فوت 1326ق)؛ و نیـز کتابی برای متـّحد ساختن مسلمانان جهان نوشته، با عنوان: اتـّحاد اسلام؛ و اثری دیگر نوشته با عنوان: رسالۀ نقد فـِرَق(=فرقه ها) و...؛ پس چنیـن عالمی با این آثارارزشمند، چگونه میتوانست بهایی باشد؟! وچگونه می توانست بابی باشد؟! (جهـت آگاهی بیشتر از شرح حال و آثار او، رجوع شود به: رَیحانة الأدب،مدرّس تبریزی،3-321 و نیز 2-ص7؛ دایرةالمعارف فارسی،مُصاحَب،2-1521؛ الذ ّریعة،آقـا بزرگ، 9-274؛ اثرآفرینان،3-395). مرحوم محمد عـلی مدرّس تبریزی در رَیحانة الأدب (ج3-ص321)مینویسد:((ناگفته نماند: بهائیها بعضی از کلمات مبهم وپهلودار شیخ الرئیس را که گاهی در منبر به زبان می آورده، موافق مـرام بهائیگری خـود تأویل(تفسیر) کرده و اورا نیز بهائی میدانستند! ...... بجهت آن سوء تفاهم، پیغامی ازمیرزا عباس(عبدالبها = عباس افندی، رهبر بهائیان، فوت:1340ق) آمـد و او را برای تبلیغات درآمریکا دعوت(کرد) وبه وعدۀ "عایـداتی چندین برابر واردات ایرانی!!" بشارت داد. اوهم (با زیرکی و هوشیاری) مقروض بودن خود را بهانه آورده، گفت:"باید اول آنرا بدهید، تا بعد از اداء قروض، حرکت کنم!". خیالش این بود که آن مبلغ را بگیرد و(سپس) این قضیه را دربالای منبر فاش(کند) و(آن را) دلیل تقلب و رسوایی بهاییان نماید وخدمتی به اسلام انجام دهد... تا آنکه میرزا عباس (افندی) از این روحیّۀ شیخ واقف شد ومعامله انجام نیافت. کسی که محرم این راز (بهاییان) بوده، با نالۀ اسف آمیزی میگفته است:"شیخ الرئیس میخواست پول را بگیرد و بخورد و به آمریکا هم نرود! و الاّ محلّ پول وضامن نیز قبلاً معیّن بوده؛ که بمحض حرکـت، داده شـود!". درعین حال که مذاکرۀ سرّی درجریان بود، بهایی ها بیکدیگر مژده میدادند (که): " شخص مهمی که هـزار درجه ازمیرزا ابوالفضل گلپایگانی بالاتر است (و در کشورهای مختلفی زندگی کرده؛ از ایران و عراق و ترکیه و روسیه و....)، برای تبلیغ به امریکا حرکت خواهد کرد! واگراوحرکت کند، تمام(مردم)دنیا بهایی خواهند شد!!"...)). زهی خیال باطل!! البته لازم به تذکر است که شیخ الرئیس قاجار، دارای اشتباهات و خطایایی نیز مانند هر انسان بوده،که یکی از بزرگترین اشتباهات وی - همانند بسیاری از علماء ایران و عراق در آن زمان- فریفته شدن توسط حرکت ویرانگر مشروطه خواهی و مشروطه طلبی و دفاع از عَناصِـرپلید مشروطه بوده است؛همانها که ایران عزیز را دچارانحراف فرهـنگی و اخلاقی واجتماعی کردند! در مورد مرحوم امین السلطان علی اصغـر خان اتابک اعظم، کـه در شمارۀ ۷ از او یاد نمودیـم: وی در امر چاپ و نشر کتب اسلامی نیز نـقـشی ارزنده داشت؛ کتاب بیانُ الحقِّ والصِّدق المطلق مرحوم فخرالاسلام (مسیحی مسلمان شـده، فوت: حدود 1330 ق)، که ده مجلد بوده و چهار مجلد اول آن در اثبات قرآن مجید و پیامبری حضـرت محمّد(ص) است، جلد اوّل وچهارم آن، به همّت همین علی اصغرخان اتابک،بچاپ رسیده است؛ رجوع شود به: رَیحانة الأدب،تبریزی،4-302. پس باید از بهائیان پرسید:چگونه به خود جرأت داده ایـد، که چنین مسلمان بزرگوار و خیّری را که تبلیغ اسلام را میـنموده، بهایی معرّفی کنید؟! خلاصه، ازآنجایی که تقریباً (برای همگان) بمقام بَداهت(آشکاری) رسیده، که رؤسای بهائی، بدون اینکه کمتر نظری به روحانیّت (ادّعایی) و دیانت (خودشان) داشته باشند ، فقط و فقط برای استفادۀ مادّی و انجام آمال و آرزوهای دنیوی(خودشان)، ازهیچگونه تـَصَـنـُّع(ظاهر سازی) ودروغ، پروا ننموده؛(وبلکه)اسباب فساد ونفاق وتفرقه وتشتـُّت (چند دستگی مردم و جوانان را) فراهم نموده اند، واَتباع (پیروان) و مَرَدۀ (مُریدان؟)(1) ایشان هم مانند گوسفند، بی اراده، تابع ارادۀ ایشان شده؛ ...لازم مینمود که اسرار خـَفِیَّه(پوشیده) و حقایق داخلی ایشان، به همان گونه که هست و چنـانکه باید وشاید،کشف گردد؛ تا بیخبران فریب سخنان خوش ظاهر ایشان را نخورده؛ بهیچ وجه اهمّیت به وجود (یا: اعدام و نبود) و اقوال ایشان ندهند؛ و کم کم، این گوسفندان بی مَدرَک (بی ادراک و شعـور) را کـَأن لـَّم یَکـُن (گویا اصلاً نبوده اند!) انگارند. لذا، درمقام طبع(چاپ) ونشر این رساله ( کشف الحِیَل = آشکارسازی حیله ها) برآمده و امیدواریم ایرانیان وطنخواهی که ضرر اینگونه تأسیسات رایافته وبکمال خوبی تشخیص داده اند که امروزه برای ایران، سمّی مُهلِک تر از سـمّ اختلاف (حزب ها یا گروه های عقیدتی) نیست، و دَریاقی (پادزهر ودارویی) نافع تر از ائتلاف (الفت گرفتن و یکپارچگی) نیست، به کلی، ایـن قضیّه (فتنۀ باب و بهاء) را فراموش کرده ... با حالت خونسردی وبی اعتنائی، تلقـّی نموده و به ((وحدت ملـّی)) قائل و مُتشبِّث (گیرنده) گردنـد؛ که این است یگانه راه نجات...

1- باید دانست که کلمۀ "مُرید" هرچند اسم فاعل از مصدرعربی اراده است؛ ولی در زبان عرب مُستعمَل نبوده و از اصطلاحات جعلی صوفی ها و درویش های ایران است، که بهائی ها نیـز از ایشان هستند. "مَرَده" جمع مُکسَّر " مارِد" بمعنی "سرکش و آشوبگر" است، که بر بهاییان نیز این صفت برازنده می نماید!! ولی جمع مُرید، همان جمع مذکر سالم عربی(مُریدون/ مُریدین) میباشد. توضیح ، آنکه : کلـمۀ ((گوسفندان)) کـه در این مقدّمه، در حق بهائیان استعمال شده، کلمه ایـست که رئیس ایشان میرزا حسین علی بهاء(و بـقول خودشـان: حضرت بهاء الله!!! پیامبرشان!!!) در حقـّشان استعمال کرده!! و هر بهائی ثابت قدمی، ناگزیراست ازاینکه خود را مِصداق ((گوسفند)) دانسته، از این کلمه ، کدورت و رنجشی حاصل ننماید!! بلکه به آن افتخار فرماید!! و تنها فرقی که در بین(عبارت) بهاء و اظهار ما است، همان فرق عربی و فارسی بودن است؛ که اوبه کلمۀ ((اَغنام))(جمع غـَنـَم) یاد نموده وما به لفظ ((گوسفند)) که معنی فارسی((اغنام)) است، یاد می کنیم!(1)

واکنون شروع مینمائیم به بیان مقصود، بصورت سؤال و جواب بین ((آیتی))(اسم اصلی مؤلف) و ((آواره))(شهرت و تخلـُّص او)؛ و از یزدان پاک کمک میجوئـیم که خامه(قلم) و بیان ما را از هـر لغزشی نگهداری فرماید.

1- لازم است بدانیم که ادوارد براون در آخرین اثرخود "معمای جهان"، که درآن پرده از روی دسیسه های انگلیس علیه کل مردم دنیا برداشته بیاناتی از سیاستمداران بزرگ انگلیس،به ویژه "گلادستون" نقل نموده ، که تمامی مردم دنیا را ((گوسفندان بریتانیا))لقب داده اند!این هم یک گواه دیگر بر انگلیسی بودن مذهـب بهاییت!! ... یک اشتباه بزرگ ، این است که حُسن اخلاق (ریاکارانه) را اکثر مردم نشناخته، گمان میکـنند که چون کسی دستی بر سینه نهد وخضوع کند و " قربان شما! " بگوید ، دیگر کار تمام است و او دارای "مکارم اخلاق" (بزرگ منشی در رفـتار)

است!حال آنکه این غلطی بزرگ است!بسا کسان که آداب ظاهری وخضوع و تظاهر به محبّت را فقط وفقط برای فریب دادن مردم و کسب منفعت از ایشان بکار برده و می بَرَند! پس حُسن اخلاق نه اینهاست؛بلکه حسن اخلاق آنست که هرخُلقی (حتی خشم وغضب)با بهترین صورتش،درموقع خود، اِبراز شود؛ بدون آنکه درزیر پرده، مقصد دیگری باشـد.... مثلاً اگر یک شخص مدّعی، با جمعی تظاهر به مَحَبّت کند و کتباً یا شِفاهاً تمجید زیاد ازایشان نماید،برای آنکه داعیۀ اُلوهیّت(خدا بودن) یا نـُبُوَّت (پیامبری) یا ولایت او را بپذیرند واورا شریک درمال وجان خود کنند، این تظاهر (ریاکارانه وتزویرآمیز)...عین"بد اخلاقی" است! ... بلکه نوعی از حیله و دسیسه است که میتوان آنرا سرآمد تمام سَیِّئات (زشتیهای) اخلاق دانست ...(ص11)بهائیان...درمورد تمام اخلاق واعمال به تظاهرعقیده مند ترند، تا به صمیمیّت! چنانکه میلیونها مال مردم را درهر شهر ودیار(و اخیراً تحت لِوای "آزادی" و"حقوق بشر"!)ضایع کرده واشخاص (زودباور) بسیاری را بر خاک مَذلـّت نشانیده اند؛ و باز، دم از امانت ودیانت زده، اگر درشهر خود، قادر براِغفال مردم نشوند، به شهر (یا کشور)دیگـر سفرکرده، با همان سرمایۀ الفاظ -امانت ودرستی! که بـقدر خردَلی درایشان وجود ندارد! - بساط تجارت گسترده ( و تحت عناوینی ازقبیل "بنیادهای خیریّه" و...) به سلب کلاه(یعنی کلاه برداری از) این وآن میپردازند.

 

.Copyright © 2014 Dr.Minagar. All Right Reserved

  • ۹۳/۰۶/۰۹
  • رصد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی