رصد

دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام و شیعه

رصد

دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام و شیعه

  • ۰
  • ۰
شناسه خبر : ۸۵۸۱۰
۹۳/۵/۲۵ - ۱۶:۴۵ - ۲۰۱۴-۸-۱۶ ۱۶:۴۵:۳۰
نگاهی به پشت‌پرده بهائیت از زبان یک متبری

نگاهی به پشت‌پرده بهائیت از زبان یک متبری

جهانگیری در گفتگوی زیر نکات بسیاری درباره مسائل پشت‌پرده این فرقه بیان کرده‌است؛ از نفوذ همه‌جانبه تشکیلات بهائیت در زندگی بهائیان گرفته تا عناد آنان با نظام جمهوری اسلامی ایران. آگاهی از این نکات، می‌تواند ماهیت استعماری و تشکیلاتی حاکم بر این فرقه را هرچه بیشتر آشکار سازد.
به گزارش فرهنگ نیوز، "بهزاد جهانگیری" چندین سال است از فرقه بهائیت تبری جسته و به دامان اسلام بازگشته است. وی به همراه همسر سابق خود خانم "مهناز رئوفی" پس از انجام تحقیق و پژوهش به باطل بودن تشکیلات بهائیت پی برده و دین اسلام و مذهب شیعه را حق یافتند. ایشان در طول این سال‌ها تلاش بسیاری در جهت آگاه‌سازی در خصوص این فرقه انجام داده تا آن دسته از بهائیانی که در دل به باطل بودن این فرقه پی برده‌اند اما هنوز دچار تردید هستند، شجاعت لازم برای اعلام برائت را پیدا کنند.

 جهانگیری در گفتگوی زیر نکات بسیاری درباره مسائل پشت‌پرده این فرقه بیان کرده‌است؛ از نفوذ همه‌جانبه تشکیلات بهائیت در زندگی بهائیان گرفته تا عناد آنان با نظام جمهوری اسلامی ایران. آگاهی از این نکات، می‌تواند ماهیت استعماری و تشکیلاتی حاکم بر این فرقه را هرچه بیشتر آشکار سازد.

-لطفاً در مورد اعمال کنترل و اجبار از سوی تشکیلات مثالی بزنید؟

حدوداً ۱۲ساله بودم. دوست داشتم همراه با دوستان مسلمانم در ایام محرم به مساجد و مجالس عزاداری امام‌حسین(ع) بروم و مثل آنها که در این مجالس روحیه خوبی پیدا می‌کردند به آرامش معنوی برسم. سینه‌زنی و لباس مشکی پوشیدن برایم سؤال بود و در عین حال جالب و بسیار جذاب. یک روز به پدرم گفتم می‌خواهم با مسلمانان به مجالس عزاداری بروم چون این مراسم در ایام محرم باعث می‌شود حتی خلافکاران دست از کارهای خود بردارند و راه اصلاح پیش بگیرند. پدر و دایی‌ام، آقای ایوبی (که اکنون از سران تشکیلات است) گفتند، اگر ببینیم حتی یکبار پایت را به مسجد گذاشته‌ای و با مسلمانانی که اعتقاد محکمی دارند ارتباط داری، دیگر حق نداری با ما باشی، باید با همان‌ها زندگی کنی. این در حالی بود که آنها اجازه می‌دادند من با دوستان لاابالی رفت‌ و آمد داشته باشم! مورد بعدی مربوط به ازدواج من با دختری مسلمان بود که با مخالفت شدید تشکیلات مواجه شد بدون آنکه هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای بیاورند، آنها هیچ جوابی در پاسخ به پرسش‌های من نمی‌دادند و فقط من را تهدید می‌کردند

-به موضوع محرم اشاره کردید، بهائیان زیارتنامه‌ای به نام زیارت‌نامه سیدالشهدا دارند درباره آن توضیح دهید؟

نگاه تشکیلات بهائیت به زیارتنامه سیدالشهدا، نگاه ابزاری بوده شاید هم یک شگرد فریبکارانه برای اغفال مسلمانان بود که تنها برای مدت کوتاهی در زمان‌های گذشته خوانده می‌شد آن هم فقط در شهرهای شیعه‌نشین برای فریب و اغفال مسلمان‌ها، حفظ آمار بهائیان و به عنوان پوشش امنیتی برای بهائیان.  چون از یک طرف به جوان‌ها می‌گفتند نباید با مسلمان‌ها رفت و آمد کنید و از طرف دیگر زیارت‌نامه سیدالشهدا را می‌خواندند حتی بعضی مواقع حلیم نذری هم می‌پختند البته این امر در گذشته اتفاق می‌افتاد وگرنه بهائیان امروزی اصلاً اعتقادی به اینگونه افکار ندارند. این دو با هم در تضاد بود، به همین خاطر زیارت‌نامه و حلیم را حذف کردند و در سال‌های اخیر بهائیان در اول و دوم محرم که مصادف با ولادت شوم باب و بهاء است جشن و سرور بر پا کرده و تورهای گردشگری به راه می‌اندازند و به خوشگذرانی مشغول می‌شوند! البته جشن تولد باب و بهاء یک فلسفه سیاسی معارض با شیعه دارد. چراکه برخلاف تقویم بهائی که بر هجری شمسی استوار است ولادت باب و بهاء به قمری حساب شده تا بهائیان با عید گرفتن و جشن و سرور در ایام محرم عداوت و کینه خود را با دین اسلام و مذهب تشیع استمرار دهند.

یعنی برای اغفال دیگران به نوعی نزدیکی ایجاد می‌کردند؟

بله، از این قضیه استفاده‌های مختلفی می‌کردند. مخصوصاً در بعد مظلوم‌نمایی می‌گفتند همانطور که سیدالشهدا مظلوم بود، ما هم مظلوم داریم مثل باب، عباس افندی و یا ماجرای قلعه شیخ طبرسی را بعد از خواندن زیارت‌نامه ذکر می‌کردند که مثلاً ببینید مظلومیت ما از سیدالشهدا نیز بیشتر است! این استفاده ابزاری آنها از زیارت‌نامه نیز دارای یک فلسفه مرموز سیاسی است یعنی دشمن با استفاده از این عناصر فریب‌خورده اهداف خود را در دل ملت مسلمان پیگیری می‌کند و اگر ملت از خود دفاع کند فریاد مظلومیت آنها بلند می‌شود که آن هم نوعی ابزار است برای تحمیل فشار به ملت مسلمان از سوی استعمار.

آنها سعی داشتند چه کسی را به جای سیدالشهدا معرفی کنند و چه کسانی را پیروان او می‌دانستند؟

منظور آنها از سیدالشهدا همان باب و بهاء بوده(نعوذ بالله) و پیروان او را افرادی مثل ملاحسین بشرویه یا قدوس می‌دانستند و به علت جنگ‌هایی که در قلعه شیخ طبرسی انجام داده‌اند خاک این قلعه را متبرک معرفی می‌کنند. از طرفی متبرک بودن خاک کربلا و تربت امام حسین(ع) را نفی می‌کنند ولی برای خود چنین چیزی را قبول ندارند و به اسلام و مسلمانان ایراد گرفته و آن را جزء خرافات به حساب می‌آورند.

برخورد بهائیان با گروه‌های دیگر مثل متصوفه، سیک‌ها یا مسیحیان، به چه صورت است؟

 با سنی‌ها خیلی راحت برخورد می‌کنند. من اینها را شنیده‌ام و خودم هم زمانی که بهائی بودم دیده‌ام، هرقدر درباره عقایدشان با یک سنی حرف بزنند در آخر سنی برمی‌گردد و می‌گوید عقاید خودتان حلال خودتان باشد، ما سنی بهائی‌شده نداریم. با یهودیان بیشتر آبشان در یک جوی می‌رود چون به نظر من بهائیت زاییده تفکر صهیونیست‌ها و یهود است و از لحاظ مالی خیلی به هم وابسته‌اند روشی که یهودیان و بهائیان در امور مالی به کار می‌گیرند یکی است مثلاً در سرمایه‌داری ترجیح می‌دهند جانشان را بگیرند اما مالشان را نه چون همه‌چیز را مادیات می‌دانند و به نظرشان اگر مال داشته باشند می‌توانند در همه‌چیز موفق باشند، در سیاست موفق باشند و به اهداف بیت‌العدل کمک کنند اما کسی که از نظر مالی کمبود داشته باشد درست نمی‌تواند نقشه‌هایش را انجام دهد و کسی را به فرقه خود دعوت کند. در کل، بهائیات مایل است که در بین تمامی ادیان و گروه‌ها تبلیغ و یارگیری را دنبال کند.

از سال ۷۵  که از بهائیت جدا شدید چه اقداماتی برای بازگرداندن شما انجام شد؟

از زمانی که با خانم رئوفی پیمان بستیم که مسلمان باشیم، خانواده‌هایمان ما را خیلی اذیت کردند. مثلاً وقتی من نماز می‌خواندم برای مسخره کردن من بچه‌های برادرم را بر پشتم سوار می‌کردند و با حالت مسخره می‌گفتند بس است، چقدر نماز می‌خوانی؟! ولی می‌دیدند در من اثری نمی‌کند. آنها از نظر عاطفی خانواده‌ام را از من گرفتند و از لحاظ مادی هم خیلی به من ضربه زدند. از دیگر فشارهایشان زدوخورد برادرهایم با من بود که می‌گفتند راهت اشتباه است و نعوذبالله به حضرت رسول(ص) و امام زمان(عج) ناسزا می‌گفتند و این موقع بود که باهم درگیر می‌شدیم. من چندبار با پدر و برادرهایم درگیر شدم. از هر جهت ما را در تنگنا قرار می‌دادند تا مجبور شویم به آنها رجوع کنیم و منتظر بودند خواری ما را ببینند. اگر در خیابان ما را می‌دیدند طوری رویشان را از ما برمی‌گردادند تا به همراهانشان بفهمانند ما با اینها هیچ نسبتی نداریم و به دیگران هم همین توصیه را کرده بودند. دوسه بار پیش آمد بهائیانی که در خیابان با من برخورد می‌کردند تحت‌تأثیر حرف‌های آنها چنان با ترس از من  می‌گریختند که کم مانده بود زیر ماشین بروند!

بنابراین می‌توان گفت آنها در شستشوی مغزی اطرافیانشان مهارت زیادی دارند؟

بله صددرصد، یکی از ویژگی‌های فرقه‌ای تشکیلات بهائیت بازسازی فکری و شستشوی مغزی افراد است. به من می‌گفتند نامه بنویس و بگو چه اتفاقاتی برایت افتاده و چرا مسلمان شدی و چه نیازهایی داری. دایی‌ام هنوز هم دنبال این موضوع است و به من می‌گوید، تقاضاهایت را بنویس، پول می‌خواهی؟ می‌خواهی خارج بروی؟ به تو پول می‌دهیم به خارج می‌فرستیمت ولی بگو چه کسانی از تو حمایت می‌کنند که تا به حال از مسلمان بودن خود برنگشته‌ای؟ آیا ترس است؟ ایمان است؟ این را برایمان بنویس.

برگردیم به گذشته، عکس‌العمل تشکیلات در قبال انقلاب اسلامی چه بود؟

همانطور که گفتم حکومت در زمان رژیم پهلوی در دست بهائیان بود و چون انقلاب برای برانداختن رژیم پهلوی به‌وجود آمد طبیعتاً تشکیلات بهائیت و کلیه بهائیان از بروز انقلاب و پیروزی آن به شدت نگران بودند و تا جایی که توان داشتند در جهت مقابله با آن کوشش کردند. بعد از پیروزی انقلاب هم دست از توطئه و دسیسه‌چینی برنداشته و حتی در مدت زمان جنگ نیز مرتب در انتظار فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران بودند همانطور که اکنون نیز  انتظار می‌کشند، لیکن آنها این آرزو را با خود به گور خواهند برد.

دستور تشکیلاتی در دوران جنگ تحملیی برای جامعه بهائی چه بود؟

آنها آموخته بودند که چه کار کنند. خانواده‌های بهائی اصلاً به توصیه‌های ایمنی رادیو در زمان حملات هوایی گوش نمی‌کردند و حتی پرده اتاق را نمی‌کشیدند. حتی به خاطر حفظ جان خودشان هم حاضر نبودند این مسائل را رعایت کنند! من دقیقاً موردی را در خاطر دارم که در جایی بودیم که عده‌ای از سران محفل بودند، پدر خود من هم بود، اعلام وضعیت قرمز شده بود. من گفتم چرا پرده‌ها را نمی‌کشید، همه پرده‌ها را می‌کشند، پنجره‌ها را با کاور مشکی می‌پوشانند، شما چرا چنین نمی‌کنید؟ گفتند پرده را پایین نمی‌آوریم، فوقش یک بمب اینجا می‌افتد ولی در همسایگی ما که همه بهائی نیستند، مسلمان‌ها هم هستند، آنوقت اگر یک بهائی بر اثر بمباران بمیرد، ٢٠٠ تا مسلمان نیز همراه او می‌میرد! آنها نفرت عمیقی نسبت به مسلمانان دارند.

آیا تشکیلات از شما می‌خواست که به صورت شفاهی یا کتبی گزارشات این خرابی‌ها یا هر اطلاعات دیگری را بدهید؟

مستقیم نمی‌گفتند اما افراد، ناخواسته بر اساس تعالیم فرقه‌ای به این سمت کشانده می‌شدند و اطلاعات را جمع‌‌آوری می‌کردند و به رده‌های بالاتر اطلاع می‌دادند. من زمانی رادیو امریکا و به خصوص رادیو اسرائیل را گوش می‌کردم، تعجب می‌کردم که اخبار چقدر سریع می‌رسد. مثلاً خاله خود من دانشجوی دانشگاه علمی غیرقانونی بهائیان در ایران بود، هر روز با بیت‌العدل در حیفای اسرائیل از طریق فکس رابطه داشت و هر جریانی را که اتفاق می‌افتاد سریع به بیت‌العدل خبر می‌داد.

با توجه به کارشکنی‌های تشکیلات بهائیت درباره انقلاب و جنگ تحمیلی، شما چگونه این فضا را شکستید و به جبهه رفتید؟

من در دوران سربازی در پایگاه لجستیکی نیروی هوایی تهران واقع در خیایان پیروزی بودم، وقتی می‌خواستند ما را تقسیم کنند، آقایی آمد و گفت برای منطقه جنگی نیرو می‌خواهیم. طبق آموزش‌هایی که دیده بودم و با رفت و آمدهایی که با بچه‌های عقیدتی داشتم این باور در وجودم بارور شده بود که مسلمان‌ها برعکس القائات بهائیت، نه تنها خشن نیستند بلکه طبق اعتقاد آنها یک مسلمان واقعی باید عاری از هرگونه خشونت باشد لذا وقتی داوطلب خواستند من جزء اولین نفراتی بودم که داوطلبانه به منطقه جنگی اعزام شدم. زمانی که به همدان برگشتم اطرافیانم پرسیدند چرا به جبهه رفتی؟ در جواب گفتم این یک اجبار بوده، ما سرباز هستیم، ما را تقسیم کردند و دست من نبود. تا پایان دوران سربازی که پنج یا شش ماه هم بیشتر شد همه بهائیان فکر می‌کردند مرا به اجبار به جبهه بردند. البته عوامل تأثیرگذار و تشویق کننده‌ای هم در قرارگاه بودند که در نتیجه آن بین من و تشکیلات بهائیت فاصله ایجاد شد.

شما که بطلان فرقه بهائیت برایتان ثابت شده، این بطلان را برای بهائیانی که هنوز اسیر فرقه هستند چگونه ثابت می‌کنید؟

  دلایل بطلان بهائیت بسیار زیاد است و در این مصاحبه کوتاه قابل بیان نیست اما به چند نکته اساسی و راهگشا اشاره می‌کنم:

۱-      بررسی تاریخی از نحوه تأسیس و شکل‌گیری و هدایت فرقه از زمان باب تاکنون.

۲-      مطالعه کتاب جاسوس معاصر، کینیاز دالگورکی که نقش اصلی را در پیدایش بابیت و به دنبال آن بهائیت داشته‌است.

۳-      نگاه منصفانه به آثار آقای عبدالحسین آیتی(آواره) از مبلغان برجسته تشکیلات بهائیت و آثار فضل‌الله مهتدی معروف به صبحی(کاتب عبدالبهاء) و نیز آثار سرکار خانم رئوفی شامل "مرگ معنویت در فرهنگ منحط بهائیت"، "چرا مسلمان شدم"، "نامه‌ای به برادرم"، "سایه شوم" و... .

۴-      استفاده از سایت‌های اینترنتی در رد بهائیت و مطالعه دیگر آثار اندیشمندان اسلامی که در نقد و بطلان بهائیت به رشته تحریر درآمده است.

۵-      آشنایی با مبحث فرقه‌شناسی و قیاس آن با تشکیلات بهائیت و...

اما یک توصیه برای کسانی که به بطلان بهائیت پی برده‌اند دارم و آن اینکه از حصار خرافاتی که تشکیلات ایجاد کرده، خارج شوند و بدانند که سکوت آنها خیانتی به حقیقت است و آنها می‌توانند با شکستن سکوت خود عاقبت خود و خانواده خود را چه در این دنیا و چه در آخرت نجات بخشند و مطمئن باشند که هیچگونه آسیبی اعم از روحی، جسمی و عاطفی برخلاف القائات تشکیلات بهائیت برای آنها به‌وجود نمی‌آید. خلاصه بگویم این دوستان بدانند خرافات القایی از سوی تشکیلات بهائیت فقط یک ابزار است در دست سران فرقه و ما به راحتی آن را پشت سر گذاشتیم، شما هم نترسید و حرکت کنید.

خیلی از بهائی‌ها که مسلمان می‌شوند به زندگی عادی خود می‌پردازند و کمتر تمایل دارند که خود را درگیر این مسائل کنند، چه عاملی باعث شد شما خاطراتتان را بنویسید و مصاحبه کنید؟

من از دنیای محدود و محصور تشکیلات و فرقه بهائیت و از اعتقادات کاملاً خرافی و مصنوعی آن  خلاص شدم و دوست دارم تجربه و مزه زندگی آزادانه در دین اسلام را به دیگران بچشانم و از همه مهمتر اینکه با اقدامات روشنگرانه‌ام به ملت مسلمان ایران اعلام کنم که در پس وابستگی و سرسپردگی به فرقه بهائیت چه فجایعی نهفته است تا فریب بهائیان را نخورند و اینکه بیان خاطراتم موجب آگاهی دیگر فریب‌خوردگان فرقه بهائیت شود و آنها هم راه نجات پیش گیرند و بخش سوم حرف‌هایم خطاب به متبریان بهائیت است که آنها نیز با مشاهده حرکت من بر ترس و فشار روحی تشکیلات بهائیت غلبه و به افشاگری علیه فرقه بهائیت اقدام کنند. من به این واقعیت رسیده‌ام که اینها باطل هستند و می‌خواهم به کسانی که دوستشان دارم و با آنها زندگی کرده‌ام بگویم راهتان اشتباه است. یکی از برادرانم الآن در نروژ است، خیلی دوستش دارم او هم مرا خیلی دوست داشت ولی با او مکاتبه و تماسی ندارم چون نمی‌گذارند و نشانی‌اش را به من نمی‌دهند. قبلاً با او مکاتبه می‌کردم، دوست دارم او این مصاحبه را ببیند و بفهمد که چقدر دوستش دارم.

 

واکنش محافل بهائی نسبت به چاپ خاطرات خانم رئوفی چه بود؟

آنها سعی می‌کنند هیچ مطلبی از مهناز رئوفی، بهزاد جهانگیری و یا هر بهائی مسلمان‌شده دیگری که حقیقت را می‌گویند، نخوانند. به هیچ‌وجه به جامعه بهائیان اجازه نمی‌دهند سراغ کتاب‌های ما بروند. این کتابی هم که اخیراً از خانم رئوفی چاپ شده به نظر من بسیار خوب بود. اینگونه اقدامات خالی از تأثیر نیست اگرچه ممکن است نیاز به زمان داشته باشد، همانطور که بخشی از آگاهی‌های ما نسبت به بطلان بهائیت با مطالعه کتب کشف‌الحیل عبدالحسین آیتی و پیام پدر صبحی بود که هر دو از متبریان در زمان‌های گذشته بودند. تشکیلات بهائیت خواندن کتب آنها را منع کرده بود و حال می‌بینید که پس از سال‌ها اثر خود را گذاشته است و قطعاً کتاب‌های خانم رئوفی نیز علیرغم دستورات تشکیلات بهائیت از سوی جوانان بهائی مورد استقبال قرار خواهد گرفت .

 

در این چند سالی که مسلمان شده‌اید آیا موفق شده‌اید کسانی را از بهائیت به اسلام دعوت کنید؟

 بله، پدرم در سال۷۷ مسلمان شد ولی به دلیل فشار تشکیلات بهائیت و اعضای بهائی خانواده مجبور است اعتقاد قلبی خود را کتمان کند چراکه تمام جوانی و انرژی خود را صرف تشکیلات بهائیت کرده است. برادرم هم مسلمان شد و زن مسلمان گرفت، بچه هم دارد و با تشکیلات درگیر نمی‌شود، زندگی آرامی دارد. مادرم و بقیه اعضای بهائی خانواده تلاش می‌کنند با تأمین معایشت او مجدداً وی را جذب تشکیلات کنند. افراد دیگری هم هستند ولی شاید تمایلی نداشته باشند که نامشان ذکر شود.

 

چه عاملی باعث شد که پدرتان از بهائیت برگردد؟

علاوه بر اینکه او قلباً مایل به اسلام بود، نسبت به حرکات و رفتارهای چندگانه سران بهائیت نیز دچار تناقض شده بود؛ اینکه چرا سران به ما می‌گویند که به خارج از کشور نروید ولی بچه‌های خودشان و خادمین، جزء اولین نفراتی هستند که به خارج می‌روند. یا قبل از انقلاب که همه باید برای دعا و مناجات در حضیره‌القدس جمع می‌شدند(الآن چند خانواده در یک خانه جمع می‌شوند) افراد به ترتیب تمکن مالی در جلو می‌نشستند یعنی اول پولدارها، پشت سرشان افراد متوسط و در آخر فقرا بودند که سرپا می‌‌ایستادند، این درحالی است که ادعا می‌کنند تبعیض نداریم. در پایان مراسم آن فرد پولدار که جزء محفل ٩نفره همدان و یا شهرهای دیگر بود، با خانمش سوارماشین می‌شد و با اینکه می‌دید افرادی در سرما پیاده می‌روند، اعتنایی نمی‌کرد. به خاطر همین مسائل بود که بعد از انقلاب اگر به بهائیان می‌گفتند بیائید مسلمان شوید به راحتی قبول می‌کردند چون می‌دیدند در جامعه اسلامی بین سران و پولدارها و افراد فقیر که کاره‌ای نیستند تبعیض وجود ندارد لذا تشکیلات دستور داد که هوای یکدیگر را داشته باشید، به هیچ عنوان فکر نکنید شما پولدارها از آنها بالاترید، وقتی به مجلس‌ می‌روید، به عکس قبل از انقلاب، شما پایین مجلس بنشینید، البته این سیاست خیلی جواب نداد و بعد از مدتی دوباره بهائیان پولدار جزء هیئات مشاغل می‌شدند و کسی که فقیر یا بی‌سواد بود عضو هیئات گلستان جاوید می‌شد یعنی کارش دفن کردن مرده‌ها بود. به هر حال خیلی تبعیض قائل می‌شدند و وقتی دراین‌باره از آنها سؤال می‌پرسیدیم با سیاست و دروغ جواب ما را می‌دادند.

 

چطور می‌توان یک بهائی را از غیربهائی تشخیص داد؟ آیا مشخصه‌ای دارند که آنها را از سایرین متمایز کند؟

 اگر در یک جمعی باشند نمی‌توان تشخیص داد چون در ظاهر هیچ فرقی با سایرین ندارند ولی اگر مثلاً کاسب باشند سعی می‌کنند برخوردی بسیار عالی داشته باشند و در معاملات خوب ظاهر شوند. مثلاً شما اگر به او بگویید من به عینک‌سازی دیگری رفتم اما همین جنس را گرانتر از قیمت شما می‌داد و دلیل آن را بپرسید که چرا ارزان می‌دهید؟ آن موقع از فرصت سوءاستفاده کرده و بسیار مرموزانه می‌گوید برای اینکه ما بهائی هستیم و منصفیم. آن موقع خریدار به خاطر چندهزار تومان پیش خود می‌گوید اینها آدم‌های خوبی هستند و دیگر از باطن مسموم و نقشه‌های شومشان خبر ندارند و فقط ظاهر قضیه را می‌بیند که چطور خوب معامله می‌کنند و چگونه خوب حرف می‌زنند. دیگر نمی‌داند همه اینها سیاست است و ناخواسته جذب آنها می‌شود و این نیز از حقه‌های فریب و جذب نیرو در فرقه بهائیت است .

بهائیان بیشتر در چه زمینه‌های اقتصادی فعالیت می‌کنند؟

بهائیان بیشتر در مشاغل صنعتی، تجاری و خدماتی و کشاورزی فعال‌اند. اخیراً در کار عینک‌سازی زیاد وارد شده‌اند، فکر می‌کنم الآن ۵۰ درصد این کار در ایران از پخش‌کننده تا عینک‌ساز دست آنهاست، چون من خودم تا سال ۷۵ پخش عینک داشتم.

 

شما بعد از مسلمان شدن، منبع درآمدتان را از دست دادید، در حال حاضر چه شغلی دارید؟

 کم‌کم به اعتبار دوستان مسلمانم کتاب‌هایی خریدم و در حال حاضر به کتابفروشی مشغولم ولی معیشتم به سختی می‌گذرد.

 

پس برخلاف تبلیغاتی که بهائیان می‌کنند و با وجود مضیقه مالی، انتخابتان همان است؟

 بله من به علت قطع یکی از پاهایم مانند افراد سالم فعالیت فیزیکی ندارم و مقصر این جریان را هم خانواده  و تشکیلات می‌دانم. زمانی که من با موتور بودم و اتومبیلی به من زد، پدرم همان لحظه‌ای که من بیهوش بودم رضایت داد و خوشحال بودند که من پایم را از دست دادم و حالا به خیال خودشان به درستی حرف جمال مبارک می‌رسم که "هر کس از من ببرد همه چیزش را از دست می‌دهد"، منتظر بودند پایم را از دست بدهم، پولم را هم از دست بدهم و برگردم ولی من پایم را از دست دادم و در مشقت هم زندگی می‌کنم ولی از اعتقاد اسلامی خودم دست برنمی‌دارم.

 

یعنی هر حادثه‌ای را که برای متبری پیش بیاید، به حساب جمال مبارک می‌گذارند؟

 بله کلیه بهائیان بر اساس تعالیم درون‌فرقه‌ای، سیه‌روزی، فلاکت و بدبختی هر متبری از بهائیت را که علیه اعتقادات آن فرقه مخصوصاً بانیان و مؤسسان آن حرفی بزند به حساب جمال مبارک می‌گذارند که این یک اعتقاد کاملاً خرافی است.

 

چه چشم‌اندازی به شما کمک کرد تا با وجودی که از تجارت و رفاه محروم شدید و زندگی متوسطی دارید از انتخابتان راضی باشید؟

من قلب و روحیه آرامی دارم و اگر قلب انسان مطمئن باشد چیز دیگری نمی‌خواهد. اگر پول داشته باشد ولی فکر و قلب آرام نباشد فایده‌ای ندارد. من قبلاً پول داشتم، چند شاگرد داشتم و در سال۶۹-۶۸ ماهانه۱۵۰ الی۲۰۰ هزار تومان درآمد داشتم اگر پول سه ماه را جمع می‌کردم می‌توانستم یک پیکان بخرم ولی از بهائیت زده شده بودم حتی قبل از مسلمان شدنم، پول‌هایم به من آرامش نمی‌داد. اما الآن با وجودی که زندگی نسبتاً سختی دارم اما قلبم راحت و آرام است مادیات به دست نیاوردم ولی به آرامش رسیدم. دوستان و همسایگان مسلمان هم از این حرکت من خیلی استقبال می‌کنند و من از لطف آنها سپاسگزارم.

 

با توجه به تجربه‌تان در کمک به کسانی که می‌خواهند مسلمان شوند ولی نگران فشارها و آینده هستند، نقش مدیران و مسئولان کشور را در تقویت این حرکت چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در پاسخ به این سؤال ذکر چند نکته را لازم می‌دانم: نکته اول اینکه اگر کسی از بهائیت تبری جسته و به عرصه فعالیت علیه فرقه وارد شود با عکس‌العمل منفی تشکیلات بهائیت و کل وابستگان به فرقه مواجه می‌شود که آثار زیانباری از جمله از دست دادن شغل و پشتوانه مالی و عاطفی و... را برای او به دنبال دارد. نکته بعد عادت روانی یک بهائی به زندگی فرقه‌ای و تشکیلاتی است که پس از خروج از فرقه دچار مشکل شده و در جهت اصلاح و ترمیم ضایعات روحی و روانی نیاز به توجه خواهد داشت. به نظر من دولت می‌تواند افرادی را در ارتباط با این اشخاص فعال کند که نقش مؤثری در آموزش دینی و زندگی غیرفرقه‌ای این افراد داشته باشند. سوم جنبه حمایت مالی از اینگونه افراد است که به خاطر عناد تشکیلات بهائیت دچار خسران مالی و معیشتی شده‌اند.

 

گاهی اوقات پیش آمده که فردی بهائی، مسلمان شده اما دوباره برمی‌گردد، فکر می‌کنید چطور می‌شد از این اتفاق جلوگیری کرد؟

همانطور که در جواب سؤال قبل عرض کردم اگر متبریان از بهائیت تحت آموزش و تعالیم اسلامی قرار گرفته و تحت حمایت دولت یا گروه‌های دینی مردمی قرار بگیرند و در عین حال تبلیغ بهائیت به عنوان جرم و رفتار تشکیلاتی برای جذب مجدد متبریان تحت پیگرد قضایی قرار بگیرد، فکر می‌کنم متبری برای بار دوم جذب تشکیلات نمی‌شود. البته به نظر من فردی که از بهائیت خارج می‌شود در واقع به بطلان بهائیت پی برده و دیگر هرگز گرایشی به آن نخواهد داشت و اگر هم به سوی تشکیلات برگردد بر اثر مشکلات به وجود آمده از سوی تشکیلات است یعنی فرد نباید در مقابل فشارهای فرقه‌ای یکه و تنها رها شود.

 

نام چند کتابی را که بهتر توانسته سؤالات شما را جواب دهد و مفید و جامع بوده، برای بهائیانی که می‌خواهند اسلام را بهتر بشناسند، بفرمایید؟

 اول از همه از دید خودم کتاب‌های حضرت امام(ره) خیلی خوبند منتها از دیدگاه عمومی‌تر کتاب‌هایی که همه‌پسند باشند و فلسفی نیز نباشد و در عین حال قابل فهم برای همه باشد کتاب‌های شهید مطهری است. من آنها را خیلی مطالعه کرده‌ام همچنین کتاب‌های آقای قرائتی را توصیه می‌کنم.

 مثلاً اگر یک بهائی بخواهد در مورد امام حسین(ع) چیزی بداند می‌بایست کتاب حماسه حسینی شهید مطهری را مطالعه کند. به بهائیان توصیه اکید می‌کنم کتاب‌های ایشان را با عناوین انسان کامل، وحی و نبوت، اخلاق حسنه و... حتماً بخوانند، مخصوصاً کتاب اسلام و مقتضیات زمان را چون بهائیان معتقدند اسلام به مرور زمان کهنه شده و آقای مطهری بسیار جالب به این موضوع پرداخته و به خواننده نشان می‌دهد که اسلام می‌تواند طبق زمان پیش برود و با پیشرفت علم حرکت می‌کند. اگر یک بهائی همین یک کتاب را بخواند جواب خیلی از سؤالاتش را می‌گیرد.

سخن پایانی

 از اینکه زمینه‌ای فراهم شد تا من قدری از حرف‌های دلم را بگویم تشکر می‌کنم و امیدوارم جوانان بهائی با خواندن کتاب‌های ردیه یا همین مصاحبه‌ها به خودشان بیایند و جوانان مسلمان‌ هم قدر مسلمانی خود را بدانند. امیدوارم دیگر متبریان نیز برای افشای ماهیت این تشکیلات فاسد تلاش کنند.

ماهنامه شفافیت

  • ۹۳/۰۶/۰۹
  • رصد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی