الف) معنای امامت و ولایت
امام به معنای پیشوا و رهبر از ریشه «ام» به معنای قصد کردن و توجه نمودن است؛[1] چرا که مردم با قصد و توجه خاص به سراغ امام میروند. در قرآن، واژه امام اعم از پیشوای صالح و ناصالح است:
یوم ندعوا کل اناس بامامهم[2].
[یاد کن] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا میخوانیم.
امام در اصطلاح متکلمان شیعه، کسی است که در مقام جانشین رسول خدا (ص) نسبت به همه امور دینی و دنیوی جامعه اسلامی ریاست الهی عام و فراگیر دارد[3]. براساس این تعریف، امام همه منصبها و شئون پیامبری به جز نبوت را داراست. از اینرو، امام باید دارای ویژگیهایی باشد:
1- از جانب خدا نصب گردد؛
2- دارای مقام عصمت (پیراستگی از گناه و خطا) باشد؛ زیرا بدون داشتن عصمت نمیتواند اعتماد مردم را جلب کند و برای مردم الگو باشد و در قلبها و اندیشههای آنان راه یابد. بنابراین امام بدین جهت باید از تمام لغزشها و خطاها بری باشد تا مردم را به کژی رهنمون نکند.
3- نسبت به همه امور دینی علم لدنی و وسیع و گسترده داشته باشد تا در تبیین این امور و رفع مشکلات علمی و دینی جامعه اسلامی، نیازمند دیگران نباشد. امام بدون یک چنین علم وسیعی، نمیتواند خلأیی را که از عدم حضور پیامبر (ص) در جامعه اسلامی پدید آمده است، پر کند.
متکلمان اهل سنت با این تعریف متکلمان شیعه مخالفاند. اینان امامت را منصبی عادی و غیرالهی میدانند که با انتخاب مردم، به ویژه مهاجر و انصار و یا علمای اهل حل و عقد[4]، به فردی واگذار میشود. پارهای از متفکران اهل سنت نیز برآناند که حتی امام میتواند با زور و قدرت، سرپرستی جامعه را بر عهده گیرد و اگرچه فاسق و شرابخوار باشد، این آلودگیها موجب عزل و برکناری او نمیگردد.[5]
ابنخلدون، از عالمان اهل سنت، توانسته است در مقدمه خود، حقیقت دو دیدگاه تشیع و تسنن را در باب امامت به اجمال بیان نماید:
امامت در نظر اهل تسنن از مصالح همگانی است که به خود امت بستگی دارد: آنها هر کسی را تعیین کردند، او پیشوا و امام خواهد بود. اما امامت از نظر شیعه، ستون و پایه دین است [و] بر پیامبر (ص) جایز نیست آن را نادیده بگیرد یا به امت واگذار کند، بلکه باید امام را تعیین کند و [امام] نیز باید از گناهان کبیره و صغیره مصون باشد.[6]
بر پایه این دیدگاه، امامت از نظر شیعه ادامه رسالت است و پیامبر میباید امام بعد از خود را تعیین نماید و چون پیامبر جز وحی نمیگوید، چنین تعیینی، تعیین خداوند است. به عبارت دیگر، امام باید منصوب از طرف خدا و دارای مقام عصمت باشد. البته امام شرط دیگری نیز دارد و آن علم خدادادی است تا بتواند تبیین درستی از جزئیات احکام به دست دهد.
تاریخ پیدایش اختلاف در مسئله امامت
احادیث و روایات و تاریخ اسلام حاکی از آن است اختلاف درباره مسئله امامت و جانشینی رسول خدا (ص) هر چند پس از رحلت پیامبر (ص) در سقیفه به اوج خود رسید و سپس میان عالمان و دانشمندان و مردم مورد توجه گسترده قرار گرفت، ولی در زمان خود پیامبر (ص) نیز مطرح بوده است. گروهی در زمان پیامبر (ص) درباره امامت امور مسلمانان پس از رحلت وی زمزمهها و گفتگوهایی داشتهاند و حتی برخی مانند اخنس بن شویق، فرمانروای یمامه، پذیرش اسلام را منوط به این امر کردند که موضوع امامت و خلافت پس از رسول خدا (ص) به آنان واگذار گردد و چون از جانب پیامبر پاسخ منفی شنیدند، از پذیرش اسلام سر باز زدند.[7]
همچنین هرگاه پیامبر (ص) مدینه را به عزم سفر و یا دفاع و جنگ ترک میکرد، جانشینی برای خود تعیین مینمود. تکرار این عمل در دوران حیات پیامبر (ص) حس کنجکاوی مسلمانان را تحریک میکرد تا در مسئله امامت و جانشینی فکر کنند و نظر بدهند.
بنابراین براساس دیدگاه شیعه نمیتوان گفت آغاز توجه به مسئله حیاتی امامت، پس از رحلت پیامبر (ص) بوده است، بلکه در زمان حیات ایشان نیز مسلمانان کم و بیش به این موضوع میاندیشیدهاند. همچنین متفکران شیعه براساس دلایل قطعی برآناند که امامت و جانشینی امیرالمؤمنین (ع) در زمان خود پیامبر (ص) مطرح بوده و آن حضرت بارها بر این مسئله تأکید نموده است.
دستاوردهای بحث در باب امامت:
برخی از عالمان اهل سنت معتقدند اختلافنظر در باب امامت و جانشینی پیامبر (ص) مسئلهای تاریخی بوده که زمان آن سپری شده است و از لحاظ علمی، بحث درباره آن دیگر سودی ندارد. این باور از دیدگاه شیعه، صحیح نیست؛ زیرا امامت دارای ابعاد مختلف تاریخی، علمی، اجتماعی و دینی است. بحث در باب امامت، یک مسئله تاریخی نیست که زمان آن سپری شده باشد، بلکه بحث درباره شیوه حکومت اسلامی است که یکی از ضروریترین مباحث روزگار ماست. از آنجا که دین و احکام اسلامی ابدی است، بحث درباره ویژگیهای مجری این احکام، یعنی امام و پیشوای جامعه اسلامی نیز جاودانه است. با توجه به اهمیت جایگاه امامت باید حاکم و مجری احکام اسلامی براساس نصب الهی تعیین گردد، نه اجماع و شورای امت. اگر بپذیریم که مقام امامت، مقامی انتصابی است، در آن صورت اجرای احکام شریعت را باید به دست افرادی سپرد که از جانب خدا مسئولیت رهبری امت به آنها سپرده شده است.
در دوران غیبت که آخرین امام منصوب از جانب خدا و پیامبر به دلیل نامساعد بودن شرایط در پس پرده غیبت به سر میبرد، این پرسش رخ مینماید که طرح اسلام و امامان برای اجرای احکام جاودانه دین در این دوران چیست؟ آیا در دوران غیبت نیز حاکم اسلامی باید از سوی پیامبر (ص) و امامان (ع) منصوب شود یا اینکه مردم میتوانند هر فردی را به عنوان امام برگزینند؟ از این بیان میتوان نتیجه گرفت که بحث درباره امامت بحث از شیوه حکومت اسلامی در همه دورانهاست.
یکی دیگر از ابعاد امامت، از دیدگاه شیعه، موضوع تبیین و تشریح اصول و معارف و بیان احکام و فروع دین و داوری میان اندیشههای مختلفی است که میان مسلمانان پدید میآید. این دیدگاهها بیگمان برگرفته از سخنان و سنت پیامبر اسلام (ص) است، از اینرو، مرجعیت علمی امامان معصوم (ع) نه تنها برای معاصران، که برای تمامی نسلهای آینده حجت خواهد بود و بسیاری از مشکلات فکری، اجتماعی، اقتصادی و ... گرهگشایی خواهد کرد.
بحث در باب امامت، با هماهنگی و وحدت جامعه اسلامی نیز منافاتی ندارد؛ چرا که در این بحثها بیشتر به مشترکات توجه میشود و مسائل اختلافی نیز در ساحتی علمی و دوستانه، به دور از تعصب و پیشداوری مطرح میگردد، که پرداختن به بحثهای علمی و شنیدن سخنان مختلف و پیروی از بهترین آنها مورد سفارش قرآن است.
هدف از تقریب بین مذاهب اسلامی، به هم نزدیک شدن اندیشهها، تحمل یکدیگر، تأکید بر نقاط مشترک و وحدت و انسجام امت اسلامی در برابر مستکبران و دینستیزان است. براساس این نگرش بود که شیخ الازهر، شیخ محمود شلتوت، رسماً پیروی از مذهب شیعه برای برادران اهل سنت را جایز دانست. ایشان در تعبیری میگوید:
مذهب جعفری مشهور به مذهب شیعه امامت اثناعشری از جمله مذاهبی است که مانند سایر مذاهب اهل سنت شرعاً میتوان از آن تقلید کرد.[8]
نیاز به وجود امام
پیامبر اسلام (ص) سه وظیفه را برعهده داشت: دریافت و ابلاغ وحی الهی، تبیین وحی و نیز زمامداری جامعه اسلامی. پس از رحلت پیامبر (ص) دوران وحی به سر آمد، از اینرو آغازین وظیفه او پایان یافت، اما دو جایگاه دیگر برای هدایت جامعه اسلامی ضروری مینمود؛ تشکیل حکومت برای اجرا و تحقیق قوانین قضایی، اقتصادی و اجتماعی اسلام و همچنین تبیین وحی بعد از پیامبر (ص).
از دیدگاه شیعه، پس از پیامبر (ص) خداوند امامان معصوم (ع) را با علم خدادادی نصب کرده تا بتوانند تبیینگر وحی الهی و به تعبیری مرجع و حافظ دین و تدبیرکننده جامعه اسلامی باشند. نصب امامان، بعد از پیامبر براساس دلایل زیر قابل توجیه است:
1- پیامبر (ص) در طول 23 سال نبوتش فرصت نیافت تمام تفاصیل و جزئیات احکام الهی را بیان نماید؛ چرا که از یک سو اصولاً بسیاری از مسائل و احکام در زمان پیامبر (ص) موضوعیت نیافت و از اینرو پرسشی نیز مطرح نشد؛ از سوی دیگر در مدت سیزده سال نبوت پیامبر (ص) در مکه تنها اندکی ایمان آوردند و در ده سال آخر عمر حضرت در مدینه نیز جنگهای زیادی پیش آمد به همینرو شرایط مهیا نشد تا ایشان به تفصیل احکام الهی بپردازد. بنابراین پس از پیامبر (ص) جامعه اسلامی به آگاهانی بری از خطا نیاز داشت تا بدین امر روی آورند.
2- پس از پیامبر (ص) فرقههای مختلفی نظیر معتزله، خوارج، مرجثه، اشاعره و شیعه به وجود آمدند که هر یک عقاید خود را به قرآن مستند میکردند و آیات الهی را مطابق با باور خود تفسیر مینمودند که بیشک از میان این تفاسیر، تنها یکی صحیح بود. از اینرو باید کسانی باشند که تا بتوانند تفسیر صحیح را از ناصحیح بازشناسند و آن را به جامعه اسلامی معرفی کنند تا در آینده گروندگان به اسلام، راه درست را برگزینند. مثلاً درباره کیفیت وضو با اینکه پیامبر (ص) روزانه چند بار در حضور مردم وضو میگرفت و همه میدیدند که چگونه دستها و صورت خود را میشوید و سر و پای خود را مسح میکند، اما اهل سنت و تشیع با توجه به آیات قرآن به دو صورت وضو میگیرند که در واقع یکی از آنها مطابق با وضوی پیامبر (ص) است.
بنابراین وجود امام معصوم برای به دست دادن تفسیر صحیح در مورد معارف و احکام اسلامی نظیر صفات خدا، لوح و قلم، عرش و کرسی، قضا و قدر، جبر و اختیار، شفاعت و بهشت و دوزخ، امری ضروری است.
3- پس از رحلت پیامبر (ص) بازار جعل احادیث مستند به پیامبر (ص) داغ شد و جاعلان حدیث با انگیزههای گوناگون وارد این میدان شدند. برخی یهودیان و مسیحیان مسلماننما مانند کعبالاحبار یا وهب بن منبه به خاطر عداوتی که با اسلام داشتند، اسرائیلیات و مسیحیات را به تاریخ اسلام وارد کردند و گروهی از مسلمانان سست ایمان نیز به تحریک خلفا و امرای وقت یا به انگیزه مقامخواهی و یا دلایلی دیگر به جعل حدیث پرداختند. در این مسئله نیز وجود امام معصوم و پیراسته از گناه و اشتباه کاملاً احساس میگردد تا مردم با مراجعه به وی، حدیث حق را از باطل بازشناسند. البته افزون بر این، امام میباید ریشه این نوع احادیث مجعول و منقولات باطل و افکار بیپایه را بسوزاند و جامعه را از چنگ این دروغپردازان برهاند. برای نمونه، به یکی از این جاعلان اشاره میکنیم:
سمره بن جندب به نام صحابی پیامبر، گرداننده دستگاه تبلیغاتی معاویه بود. او با گرفتن چهارصد هزار درهم شأن نزول دو آیه را دگرگون ساخت. وی آیهای را که درباره جانبازی علی (ع) در لیلهالمبیت (شبی که امیر مؤمنان علی (ع) در خوابگاه پیامبر (ص) خوابید) نازل شد بود، از فضائل قاتل ایشان ابنملجم خواند و گفت این آیه در حق وی نازل گردیده است.[9]
همچنین از این سو، آیهای که در مذمت منافقان وارد شده بود،[10] درباره علی (ع) دانست.[11] این دروغپردازیها در حضور هزاران تازه مسلمان شامی که از منزلت علی (ع) در پیشگاه پیامبر (ص) آگاهی نداشتند، سبب عداوت شدید آنان نسبت به حضرت و شیعیان وی و برپایی جنگی شد که صدها هزار کشته بر جای نهاد.
امیرالمؤمنین (ع) درباره منافقانی که در لباس صحابی پیامبر (ص) جعل حدیث میکردند، میفرماید:
اگر مردم یک چنین افرادی را میشناختند که آنان منافق و دروغگو هستند، هرگز آنها را تصدیق نکرده و سخن آنها را قبول نمینمودند، ولی مردم، فریب صحابی بودن آنان را خورده و با خود میگویند که اینان پیامبر خدا را دیدهاند و حقایقی از او شنیده و اخذ کردهاند و هرگز سخنی برخلاف حقیقت نمیگویند؛ در صورتی که از وضع و حال این دسته آگاهی ندارند.[12]
مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر با مراجعه به کتابهای رجالی اهل سنت، نام و ویژگیهای هفتصد نفر از جاعلان حدیث را بیان میکند.
بنابراین برای حفظ اسلام و جلوگیری از زشتنمایی سیمای نورانی اسلام باید امامان معصوم (ع) و آگاهی باشند تا معیار حق و باطل شوند. در روایات اسلامی به وجود این حجت پس از رحلت پیامبر (ص) اشاره شده است. برای مثال، امام صادق (ع) در روایاتی میفرماید:
زمین خالی از پیشوا [ی معصوم] نمیباشد تا اگر افراد با ایمان مطلبی را در دین افزودند، آن را رد کند، و اگر کم کردند، تکمیل نماید.[13]
خداوند زمین را از حجت خالی نمیگذارد؛ زیرا در غیر این صورت، حق از باطل شناخته نمیشود.[14]
هشام بن حکم، متکلم بزرگ و شاگرد برجسته امام صادق (ع) نیز در دو مناظره، وجود امام را پس از رحلت پیامبر (ص) ضروری میداند. او در مناظره مفصلی با دانشمندی شامی درباره مسئله رهبری چنین استدلال میکند:
- آیا خداوند پس از درگذشت پیامبر برای رفع هر نوع اختلاف در میان مسلمانان، دلیل و حجتی فرا راه آنها قرار داده است یا نه؟
- آری، قرآن و احادیث پیامبر برای رفع اختلاف کافی است.
- اگر قرآن و احادیث برای رفع اختلاف کافی است، چرا من و شما با هم اختلاف داریم، در حالیکه هر دو، شاخه یک تنه و عضو یک درختیم؟ چرا هر کدام مسیری را انتخاب نمودهایم که برخلاف مسیر دیگری است؟
همچنین هشام بن حکم در بحث گستردهای با عمرو بن عبید، پیشوای معتزله در بصره، به فایده معنوی وجود امام به گونهای دلپذیر اشاره میکند:
هشام: آیا چشم داری؟
عمرو: بلی.
- با آن چه میکنی؟
- رنگها را میبینم.
- گوش داری؟
- آری.
- با آن چه میکنی؟
- با آن صداها را میشنوم.
وی سپس از وجود حواس دیگر مانند بویایی، ذائقه و لامسه و اعضایی از قبیل دست و پا و نقش آنها در وجود انسان پرسید و از عمرو نیز پاسخهای صحیح شنید. سپس افزود: عقل هم داری؟ وی در پاسخ گفت: آری، هشام گفت: نقش عقل در انسان چیست؟ وی گفت: به وسیله عقل آنچه بر اعضای بدنم میگذرد، تمیز میدهم. هشام افزود: نقش دیگر آن در بدن چیست؟ عمرو گفت: هرگاه یکی از حواس در ادراک خود خطا یا تردید نماید، به عقل رجوع میکند و تردید او را از بین میبرد.
در این هنگام هشام نتیجه گرفت خداوندی که برای رفع تردید حواس و اعضای من چنین پناهگاهی را آفریده، آیا ممکن است جامعه انسانی را به حال خود واگذارد و پیشوایی برای آنان تعیین نکند تا تردید و حیرت و خطای آنها را برطرف نماید؟[15]
4- مراجعه به تاریخ صدر اسلام و در نظر گرفتن شرایط موجود منطقه و جهان در زمان رحلت پیامبر (ص) به روشنی لزوم تخصیصی بودن منصب امامت را اثبات میکند:
به هنگام درگذشت آن حضرت، خطری سهگانه آیین اسلام را تهدید میکرد که یک سوی آن امپراتوری روم، سوی دیگر آن امپراتوری ایران و سوی آخر آن را منافقان داخلی تشکیل میدادند. در اهمیت خطر نخستین همین بس که پیامبر (ص) تا آخرین لحظه از فکر آن فارغ نبود، از اینرو، در روزهای پایانی عمر خویش سپاه عظیمی را به رهبری اسامه بن زید برای نبرد با رومیان بسیج و اعزام کرد و متخلفان از آن سپاه را نیز نفرین نمود. خطر دوم، دشمن بدسگالی[16] بود که نامه پیامبر (ص) را پاره کرد و به فرماندار یمن نوشت که یا پیامبر را دستگیر کند و یا سر او را از تن جدا کرده، بفرستد.
اما درباره خطر منافقان داخلی باید دانست که این گروه پیوسته در مدینه یا بیرون از آن مزاحم پیامبر بودند و با توطئههای خویش سخت او را میآزردند؛ چنانکه در سورههای مختلف قرآن درباره سنگاندازیهای آنان بسیار سخن رفته و حتی سورهای از قرآن به نام آنها و در شرح افکار و کردارشان نازل شده است.
اینک پرسیدنی است که آیا با وجود چنین خطرهایی شایسته است پیامبر (ص) امت اسلامی و آیین اسلامی را- که دشمن از هر سو در کمین آن نشسته- بدون رهبر به حال خود وانهد؟
بیشک پیامبر (ص) میدانست زندگی عرب، زندگی قبیلهای است و در میان افراد قبائل، تعصب نسبت به سران قبیله با جان آنان درآمیخته است. بنابراین واگذاری تعیین رهبر به چنین مردمی، مایه چنددستگی و نزاع قبائل خواهد بود و دشمن از این اختلاف بهره خواهد برد. بر این اساس، تعیین جانشینی پیامبر (ص) از طریق نص پیامبر درستتر مینماید.
ب) ادله نصب و عصمت امامان
1- دلایل نصب
در مبحث پیشین برخی از دلایل عقلی ضرورت امامت مطرح گردید. اینک به برخی از دلایل قرآنی و روایی در این باب اشاره میکنیم:
دلایل قرآنی
یک. آیه انذار
و انذر عشیرتک الاقربین* و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین* فإن عصوک فقل انی بریء مما تعملون.[17]
و خویشان نزدیکت را هشدار ده؛ و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کردهاند، بال خود را فرو گستر؛ و اگر تو را نافرمانی کردند بگو: من از آنچه میکنید بیزارم.
وحی الهی در کوه حرا بر قلب پیامبر (ص) نازل شد و او به مقام نبوت و رسالت مفتخر گردید. از آنجا که جبرئیل زمان آغاز تبلیغ رسالت را معین نکرد، پیامبر (ص) به مدت سه سال، از دعوت عمومی پرهیز نمود و تنها از رهگذر ارتباطهای خصوصی با شایستگان، توانست افراد اندکی را به آیین خویش متمایل کند.
سرانجام پس از گذشت سه سال، فرمان الهی رسید که پیامبر (ص) دعوت همگانی خود را با دعوت خویشاوندان و بستگان آغاز نماید: «بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده». دعوت از خویشان در آغاز دعوت همگانی، از اینروی بود که تا نزدیکان یک رهبر الهی یا اجتماعی به او ایمان نیاوردند و از او پیروی نکنند، بیگانگان به دعوت او پاسخ نخواهند داد؛ چرا که نزدیکان انسان پیوسته بر اسرار و ملکات خوب و بد وی آگاهاند و ایمان آوردن آنها نشانه وارستگی مدعی رسالت و رویگردانی آنان نیز نشانه ناراستی آن رهبر است.
بدین جهت، پیامبر به علی (ع) دستور داد 45 نفر از شخصیتهای بزرگ بنیهاشم را برای ضیافت ناهار دعوت کند. مهمانان همگی این دعوت را اجابت کردند اما پس از صرف غذا ابولهب عموی پیامبر، با سخنان سبک خود، آمادگی مجلس را برای شنیدن سخنان پیامبر بر هم زد و مجلس بیهیچ نتیجهای پایان یافت و مهمانان خانه رسول خدا (ص) را ترک گفتند.
فردای آن روز، پیامبر (ص) تصمیم گرفت ضیافت دیگری ترتیب دهد و همه را جز ابولهب به خانه خود دعوت کند. دیگر بار پیامبر (ص) پس از صرف غذا در جمع بزرگی از شخصیتهای بنیهاشم که در آنجا گرد آمده بودند، برای دعوت آنان به آیین توحیدی و رسالت خویش به پا خاست و چنین آغاز نمود:
به راستی هیچگاه راهنمای مردم به آنان دروغ نمیگوید. به خدایی که جز او خدایی نیست! من فرستاده او به سوی شما و عموم جهانیان هستم. هان! آگاه باشید! همانگونه که میخوابید، میمیرید و همچنان که بیدار میشوید [روز رستاخیز]، زنده خواهید شد. نیکوکاران به پاداش اعمال و بدکاران به کیفر کردار خود میرسند و بهشت جاویدان برای نیکوکاران و دوزخ همیشگی برای بدکاران آماده است. هیچکس از مردم برای کسان خود، چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، نیاورده است: من خیر دنیا و آخرت برای شما آوردهام. خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی و رسالت خویش دعوت کنم. چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟[18]
حضرت اندکی درنگ نمود تا ببیند کدام یک از آنان به ندای او پاسخ مثبت میگوید. در این هنگام، سکوتی آمیخته با بهت و تحیر بر مجلس حاکم بود و همگی سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند.
ناگهان علی (ع) که سن او در آن روز از شانزده سال (به بیانی سیزده سال) تجاوز نمیکرد، برخاست و گفت: «ای پیامبر خدا! من تو را در این راه یاری میکنم.» و دست خود را به سوی پیامبر (ص) دراز کرد تا دست پیامبر (ص) را به عنوان پیمان فداکاری بفشارد. در این هنگام، پیامبر (ص) دستور داد که علی (ع) بنشیند. حضرت بار دیگر گفتار خود را تکرار نمود. باز علی (ع) برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر (ص) به وی دستور داد که بنشیند. در مرتبه سوم بسان دو مرتبه پیشین جز علی (ع) کسی برنخاست و تنها او بود که پشتیبانی خود را از پیامبر (ص) اعلام داشت. آنگاه پیامبر (ص) دست خود را در دست علی (ع) گذاشت و جمله تاریخی خود را بر زبان راند:
هان ای خویشاوندان و بستگان من! بدانید که علی برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست.[19]
بدین ترتیب در آغاز رسالت پیامبر (ص) نخستین وصی اسلام نیز تعیین گردید. از اینکه پیامبر (ص) در یک روز، هم نبوت خود و هم امامت علی (ع) را اعلام کرد، میتوان به جایگاه ممتاز امامت و جدا نبودن نبوت و امامت از یکدیگر و اینکه همواره امامت مکمل برنامه رسالت است پی برد.
دو. آیه ولایت
محدثان و مفسران اهل سنت و شیعه براساس احادیث متعدد معتقدند آیه ولایت درباره علی (ع) که در حال نماز، انگشتر خویش را به مستمند بخشید، نازل شده است:
انما ولیکمالله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون.[20]
ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند: همان کسانی که نماز میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
دلالت آیه بر امامت علی (ع) با ذکر مقدماتی آشکار میگردد:
1- بسیاری از مفسران و محدثان درباره شأن نزول این آیه گفتهاند: سائلی وارد مسجد شد و درخواست کمک کرد، اما کسی به او چیزی نداد. امام (ع) در حالی که در رکوع بود، با انگشت کوچک خود که انگشتری در آن بود، به فقیر اشاره کرد تا انگشتری را از دست او درآورد. فقیر نیز انگشتری را از دست امام درآورد و رفت.
هنگامی که این خبر به پیامبر (ص) رسید، از خدا چنین درخواست نمود: «همانطور که برای موسی (ع) از خاندان خودش وزیری معین نمودی، پروردگارا برای من نیز از اهل یتیم وزیری معین بفرما». در این لحظه فرشته وحی فرود آمد و آیه یاد شده را برای پیامبر خواند.[21] بنابر آنچه بیان شد مقصود از «الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ...» در آیه مورد بحث، علیبن ابیطالب (ع) است.
2- تعبیر «ولی» در این آیه به معنای سرپرست، حاکم و صاحب اختیار است که خداوند اصالتاً و پیامبر و جانشین وی نیز در پرتو موهبت الهی عهدهدار آن هستند، چرا که اگر ولی به معنای دوست، ناصر و یاور باشد، انحصار آن به سه نفر- که از تعبیر «انما» (به معنای تنها) برمیآید- بیمعنا خواهد بود؛ چه آنکه مطابق آیات، مؤمنان جملگی دوست و یاور یکدیگرند.[22]
شاهد این مدعا، آیه بعدی است که میفرماید:
و من یتولالله و رسوله و الذین آمنوا فإن حزبالله هم الغالبون.[23]
و هر کس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آوردهاند، ولی خود بداند، [پیروز است؛ چرا که] حزب خدا همان پیروزمنداناند.
این آیه، قرینه دیگری است بر اینکه ولی به معنای سرپرست، حاکم و صاحب اختیار است؛ زیرا تعبیر «حزبالله» و غلبه بر دشمنان، مربوط به تشکیل حکومت اسلامی است که از نوعی تشکل و همبستگی اجتماعی برای هدفی مشترک حکایت میکند، نه یک دوستی ساده. از سویی دیگر، اگر «ولی» به معنای دوست و یاور بود، تعبیر «و الذین آمنوا» کافی بود و هرگز ضرورتی نداشت موضوع نماز و زکات مطرح گردد؛ چرا که مؤمنان همه با هم دوست بوده و ناصر یکدیگرند. ممکن است گفته شود علت بازگویی نماز و زکات، اهمیت این امر است که یکی نظام عبادی و دیگری مالی است. در پاسخ میتوان گفت اگر هم ذکر نماز و زکات به جهت اهمیت آن باشد، اما در آیه به نکته دیگری اشاره شده و آن اعطای زکات در حال رکوع نماز است. این حالت چه خصوصیتی دارد که در آیه آمده است؟
بنابراین از تعبیر «الذین آمنوا» فرد خاصی اراده شده چرا که اگر مقصود همه مؤمنان بودند، دلیلی نداشت که این قید در آیه بیاید و اگر آیه به فرد خاصی نظر داشته است، دیگر نمیتوان گفت مقصود از «ولی» دوست و یا یاور است.
3- منظور از زکات در این آیه، اصطلاح فقهی آن نیست، بلکه معنای عام قرآنی آن مدنظر است. قرآن به هر انفاقی که برای خدا انجام گیرد، زکات میگوید که اعم از زکات واجب و مستحب (انفاق) است.[24] قرآن این واژه را در آیات مکی[25] به کار برده است در حالیکه زکات اصطلاحی بعد از هجرت واجب شده. بر این اساس، این اشکال که به بخشش انگشتر زکات نمیگویند، برطرف میگردد.
4- برخی میگویند اگر مقصود آیه، امیرالمؤمنین (ع) است، چرا الفاظ «الذین آمنوا»، «الذین یقیمون»، «یؤتون» و «هم راکعون» به صورت جمع آمده است؟
پاسخ این است که، در قرآن به کرات الفاظ جمع در مورد فرد به کار رفته است. برای مثال، در آیه مباهله[26] کلمه «نساءنا» (= زنهای ما) «و انفسنا» (= جانهای ما) به صورت جمع آمده؛ حال آنکه مفسران اسلامی اتفاقنظر دارند که مقصود از «زنهای ما» فاطمه زهرا (س) و مراد از جانهای ما، علی (ع) است. همچنین در مواردی بسیار، هنگامی که خدا از خود سخن میگوید، با اینکه ذات خدا یگانه و یکتاست، ضمیر جمع به کار میبرد.
بنابراین از آیه به نیکی برمیآید که خدا و پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) ولایت و حاکمیت بر مؤمنان و حق تصرف در امور آنان را دارند و هر ولایتی که بر محور آنها و یا به اجازت آنها نباشد، نامشروع است.
سه. آیه تبلیغ
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.[27]
این پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه میدارد.
بسیاری از مفسران و محدثان اهل سنت و تمامی مفسران و محدثان شیعه برآناند که این آیه در مورد امامت علی (ع) و داستان غدیر نازل شده است.
در آخرین سال عمر پیامبر (ص) مراسم حجهالوداع باشکوه هر چه تمامتر به پایان رسید. در این مراسم نه تنها مردم مدینه، بلکه بسیاری از یاران پیامبر (ص) از نقاط مختلف سرزمین اسلامی افتخار همراهی ایشان را داشتند، پیامبر (ص) در هیجدهم ماه ذیحجه در سرزمینی به نام غدیر خم- که در حقیقت چهارراهی بود که کاروان حجاج را از هم جدا میکرد- دستور توقف داد و به همراهان فرمود: از جانب خداوند مأموریت دارد که پیام مهمی را به آنها برساند و اگر چنین نکند، رسالت خود را انجام نداده است.
آنگاه منبری برای پیامبر (ص) آماده ساختند و او بر فراز منبر قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت. شما درباره من چه میگویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی میدهیم تو آیین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و در راه هدایت ما تلاش بسیار کردی. خدا به تو جزای خیر دهد.
آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا، رسالت من و واقعیت روز رستاخیز گواهی میدهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند.
سپس فرمود: من قبل شما بر حوض کوثر وارد میشوم. بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار میکنید؟ شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟
پیامبر (ص) پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است و خدای لطیف و خیبر به من خبر داده که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند، تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من درآیند. بر آن دو پیشی نگیرید که نابود میشوید و از آنها فاصله نگیرید که هلاک میگردید، آنگاه دست علی (ع) را گرفت و بالا برد و فرمود:
أیها الناس من أولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟
ای مردم چه کسی بر مؤمنان از خود آنان سزاوارتر [= صاحب اختیارتر] است؟
در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر میدانند. پیامبر (ص) فرمود: خداوند مولای من، و من نیز مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان صاحب اختیارترم. سپس سه بار فرمود:
فمن کنت مولاه فعلی مولاه.
آن کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست.
آنگاه افزود:
پروردگارا! دوست بدار آن کس که علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است و مهربان باشد با هر کس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد و حق را با او و در مدار او قرار ده. حاضران این مطلب را به غایبان ابلاغ کنند.[28]
حدیث غدیر از احادیث متواتر است و راویان حدیث- 110 نفر از صحابه، 89 نفر از تابعین و 350 نفر از علما و محدثان اسلامی- از آغاز تاکنون به تواتر آن را نقل کردهاند، از اینرو، در اصالت و اعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی نیست.[29]
اینک باید دانست مقصود از مولی بودن پیامبر (ص) و علی (ع) چیست؟
قراین بسیاری گواهی میدهند که مراد از این تعبیر، زعامت و رهبری است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- در ماجرای غدیر، پیامبر (ص) کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینی بیآب و علف، آن هم در نیمروزی بسیار گرم متوقف ساخت. گرمی هوا به حدی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را زیرانداز خود کرده بودند. با این وضعیت، بیشک پیامبر (ص) باید سخنی بگوید که در هدایت امت، نقشی سرنوشتساز داشته باشد و به راستی چه کاری از تعیین جانشین- مایه وحدت کلمه مسلمانان و حافظ دین- سرنوشتسازتر است؟
2- پیامبر (ص) پیش از طرح ولایت علی (ع) از اصول سهگانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و بر این امر از مردم نیز اقرار گرفت و آنگاه پیام الهی را ابلاغ کرد. از توأم بودن این اصول و گرفتن اقرار به آنها میتوان به اهمیت پیام پی برد و دریافت که بیگمان هدف پیامبر (ص) از آن همایش عظیم، امری عادی- همچون سفارش به «دوستی»- نبوده است.
3- در آغاز خطبه، حضرت از نزدیک بودن رحلت خود خبر داد که این امر نشان میدهد ایشان از وضع امت پس از خویش نگران بوده است و از اینرو با تعیین جانشین، آیین خود را در برابر طوفان حوادث آینده بیمه میکند.
4- پیامبر (ص) پیش از بیان پیام الهی درباره علی (ع) از مولویت و اولویت خود سخن به میان آورد و فرمود: خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و نسبت به آنان از خودشان سزاوارترم. بیان این مطلب، گواه آن است که «مولی بودن» علی (ع) از سنخ همان مولویت و اولویت مربوط به پیامبر (ص) بوده و ایشان به فرمان الهی این امور را برای علی (ع) نیز ثابت کرده است.
مقصود از «اولویت» نبیاکرم (ص) همان است که در قرآن بدان تصریح شده؛ آنجا که میفرماید:
النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم.[30]
پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است.
و مقصود از سزاوارتر بودن پیامبر (ص) این است که به امر الهی حق تصرف در نفوس و اموال مؤمنان را دارد؛ یعنی اگر به جهاد و یا انفاق دستور دهد، باید آنها بیچون و چرا بپذیرند. لازمه چنین اطاعتی، همان ولایت و سرپرستی جامعه اسلامی است که از جانب خدا به او داده شده است و این مقام پس از وی به امام علی (ع) عطا شد و او به مقام سرپرستی نائل آمد.
5- پیامبر اکرم (ص) پس از بیان پیام الهی، از حاضران خواست آن را به گوش غایبان برسانند. سپس از منبر پایین آمد و به یاران خود دستور داد به علی به عنوان «امیر مؤمنان» تهنیت و تبریک بگویند. به همینرو، امام (ع) در خیمهای قرار گرفت و یاران پیامبر (ص) نیز گروه گروه وارد میشدند و به او تبریک میگفتند. ابوبکر و عمر نیز وارد خیمه شده، رو به امام کردند و گفتند:
هنیئا لک یا علی بن ابی طالب أصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه.[31]
گوارا باد بر تو ای علی! امروز سزاوارترین فرد نسبت به هر مرد و زن مؤمن شدهای.
تاریخ اسلام نشان میدهد دشمنان پیامبر (ص) برای خاموش کردن دعوت الهی او، به شیوههای گوناگونی از متهم کردن پیامبر (ص) به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش، دست یازیدند. اما در تمام موارد، دست عنایت حق با پیامبر (ص) بود و وی را از نقشههای شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین امید آنان- به ویژه با توجه به فرزند پسر نداشتن پیامبر- این بود که با مرگ پیامبر (ص) این دعوت نیز خاموش خواهد شد: «میگویند: شاعری است که انتظار مرگش را میبریم [و چشم به راه بد زمانه بر اوییم].»[32]
اما پیامبر (ص) با تعیین جانشینی با کفایت، امید مخالفان را به یأس مبدل ساخت. با تعیین چنین رهبری نعمت اسلام به کمال رسید. از اینروست که پس از نصب علی (ع) در روز غدیر، آیه «کمال دین» فرود آمد:[33]
امروز کسانی که کافر شدهاند، از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیدهاند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای ما [به عنوان] آیینی برگزیدم.[34]
البته آیات دیگری نیز بر امامت علی (ع) دلالت میکند که در این مختصر امکان بیان آنها نیست.
دلایل روایی
یک. حدیث منزلت
پیامبر اسلام (ص) در موارد مختلف، منزلت و مقام علی (ع) نسبت به خود را، همان منزلت و مقام هارون نسبت به موسی دانسته و تنها یکی از مقامات هارون- یعنی نبوت را از علی (ع) سلب کرده است.
در اینکه چه هنگامی این حدیث را پیامبر (ص) بیان فرمودهاند چنین گفته شده است که پیامبر (ص) وقتی آگاه شد سپاه روم در حال آماده شدن برای یورش به مدینه است، بسیج عمومی اعلام کرد و سپاهی را برای مقابله با هجوم رومیان آماده نمود و در اردوگاهی گرد آورد.
در این لحظه به پیامبر (ص) گزارش رسید که منافقان مدینه تصمیم دارند در غیاب وی در مدینه دست به کودتا زنند. پیامبر (ص) برای پیشگیری از هر نوع حادثه احتمالی، علی (ع) را به جای خود نشاند و دستور داد تا بازگشت وی به امور دینی و دنیوی مردم رسیدگی نماید. هنگامی که منافقان از این امر آگاه شدند و دیدند که توطئه آنان نقش بر آب شده، به فکر چاره افتادند، از اینرو، شایعه کردند که روابط علی (ع) با پیامبر (ص) به تیرگی گراییده و وی مورد بیمهری پیامبر (ص) قرار گرفته است. انتشار چنین شایعهای در محیط مدینه موجب ناراحتی دوستان علی (ع) شده بود. امام (ع) برای خنثی کردن این شایعه، خود را به پیامبر (ص)- که فاصله زیادی تا مدینه نداشت- رسانید و ایشان را از جریان امر آگاه ساخت. در این هنگام، پیامبر (ص) جمله تاریخی خویش بیان فرمود:
اما ترضی ان تکون من بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی، انه لاینبغی ان اذهب الا و انت خلیفتی.[35]
آیا راضی نمیشوی که نسبت به من بسان هارون نسبت به موسی باشی، جز آنکه پس از من پیامبری نیست. هرگز شایسته نیست که من بروم، مگر اینکه تو خلیفه و نماینده من باشی.
براساس حدیث منزلت، علی (ع) تمام مقامهای هارون را جز نبوت داراست. به نص قرآن کریم، هارون مقام نبوت[36]، وزارت[37] و جانشینی و خلافت[38] حضرت موسی (ع) را داشت. بنابراین یکی از مقامهای هارون جانشینی حضرت موسی (ع) بود و به همینروی بعد از موسی (ع) اطاعت از او بر بنیاسرائیل واجب بود. بر این اساس، بر مسلمانان نیز لازم است پس از پیامبر (ص) از علی (ع) پیروی نمایند.
دو. حدیث سفینه
پیامبر اسلام (ص) در روایتی اهل بیت خود را به کشتی نوح مانند کرده است:
الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح فی قومی من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.[39]
آگاه باشید که اهل بیت من در میان امتم، مانند کشتی نوح است که هر کس بر آن نشست، نجات یافت و هر کس که به آن پناه نبرد، غرق شد.
اهل بیت پیامبر مانند کشتی نوح، یگانه پناهگاه و راه نجاتاند، از اینروی هر که از آنها پیروی نکند، گمراه خواهد شد.
سه. امامان دوازدهگانه
پیامبر (ص) تنها به نصب علی (ع) به امامت بسنده نکرد، بلکه به آمدن امامان دوازدهگانهای پس از خود خبر داد که عزت دین به مدد آنها تحقق خواهد پذیرفت. ایشان در روایتی میفرماید:
لا یزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفه.[40]
همواره اسلام به دوازده خلیفه عزیز خواهد بود.
در حدیث دیگری نیز چنین میفرماید:
همواره این دین، قدرتمند و شکستناپذیر خواهد بود تا دوازده خلیفه بر آن حکومت کنند.[41]
بیگمان این دوازده خلیفه و جانشین پیامبر (ص) که مایه عزت اسلاماند- تنها امامان شیعهاند؛ زیرا خلفای نخستین چهار نفر بودند و حاکمان بنیامیه نیز چهارده نفر که همه آنها به جز عمربن عبدالعزیز مرتکب ظلم و ستمهای آشکار شدند و از سویی شمار حاکمان بنیعباس سی و هفت نفر بود که آنها نیز مایه سرافکندگی اسلام بودند. بنابراین معنای حدیث کاملاً آشکار است، اما عجیب آنکه این حدیث از نگاه مذاهب دیگر، به صورت یک معما درآمده است. برای اثبات دوازدهگانه بودن امامان معصوم (ع) میتوان ابتدا امامت و عصمت علی (ع) را از طریق قرآن و احادیث معتبر ثابت نمود، سپس با استناد به روایات در مورد تعداد امامان و نام و مشخصات آنها، امامت سایر امامان را نیز اثبات نمود.
2- عصمت امامان
یکی دیگر از ویژگیهای امامان، عصمت یا مصونیت از خطا و گناه میباشد. چرا که همه منصبها و شئون پیامبری به جز نبوت را دارا هستند. از اینرو، همان دلایلی که اقتضا میکرد انبیاء از خطا و گناه مصون باشند، در مورد امامان نیز صادق است. بنابراین عصمت مساوی با نبوت نیست و چه بسا افرادی که مقام عصمت دارا هستند- مانند حضرت مریم (س) و حضرت فاطمه زهرا (س)- ولی پیامبر نیستند.
دلایل عصمت
یک. بر این اساس که امامت یک منصب الهی است خداوند اطاعت مطلق از امامان را لازم شمرده و آن را همسنگ با اطاعت از خود و پیامبر دانسته است. بنابراین امر به اطاعت مطلق از آنان، به معنای ضمانت عصمت است.
به تعبیر دیگر، امامت عهدی الهی است و عهد الهی به ظالمان نمیرسد. هنگامیکه ابراهیم (ع) مقام امامت را برای برخی از ذریه و فرزندان خود تقاضا کرد، با اجابت مشروط از جانب خدا روبهرو شد:
لا ینال عهدی الظالمین.[42]
پیمان من به بیدادگران نمیرسد.
از سوی دیگر، ظلم به معنای عام شامل ظلم به خود و دیگران است، به گونهای که شرک و هرگونه اعتقاد باطل و گناه را در برمیگیرد. بنابراین اگر امامت عهد و منصب الهی است، در آن صورت ملازم با عصمت است.
دو. عصمت اهل بیت (ع) را میتوان با آیه تطهیر نیز اثبات نمود. براساس این آیه، اراده قطعی و حتمی خداوند بر پاکی و طهارت اهل بیت (ع) از رجس و هر گونه پلیدی که گناه مصداق بارز آن است قرار گرفته:
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.[43]
خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
از این آیه به خوبی برمیآید که اراده تکوینی الهی به این تعلق گرفته که اهل بیت پیامبر را از هر نوع پلیدی بپیراید. تحقق اراده خداوند حتمی و تخلفناپذیر است؛ چرا که در برابر چنین ارادهای هیچ مانعی توان ایستادگی ندارد.[44]
تطهیر مطلق، با مقام عصمت در تلازم است؛ زیرا مقصود از «رجس» در آیه، هر نوع پلیدی فکری و روحی و رفتاری است که گناه از مصادیق بارز آن است و چون این اراده به افراد خاصی، یعنی اهل بیت اختصاص دارد نه به همه افراد، بیشک با اراده تطهیر همگان[45] تفاوت خواهد داشت. توضیح اینکه، اراده تطهیر همگان تشریعی است و چه بسا بر اثر نافرمانی و گناه و معصیت تحقق نپذیرد، ولی اراده مورد بحث تکوینی، و وقوع آن حتمی است. براساس روایات متواتر، مقصود از اهل بیت در این آیه، علی (ع)، فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسین (ع) هستند.[46]
شایان ذکر است اراده تکوینی خدا بر عصمت اهل بیت، مایه سلب اختیار و آزادی از آنان نیست؛ چه آنکه عصمت آنان از علم و آگاهی بسیار و ایمانی سترگ مایه گرفته که هم جنبه اکتسابی و هم جنبه موهبتی دارد. انسانهای عاقل نیز هر چه علم و آگاهی و ایمان آنان به خطری و یا چیزی فزونی یابد، به همان نسبت در مورد آن معصوماند. مثلاً چون انسان عاقل از خطر سم کشنده آگاه است، از مصرف آن میپرهیزد، با اینکه اختیار و توانایی مصرف آن را دارد. انبیاء و امامان (ع) چون از نتایج گناه آگاهاند و به خدا و به روز قیامت باوری عمیق دارند، هرگز خود را به آن نمیآلایند.
سه. براساس حدیث ثقلین، اهل بیت و عترت پیامبر (ص) همسنگ با قرآناند؛ یعنی همانگونه که قرآن از هر نوع خطا و اشتباهی مصون است، اهل بیت (ع) نیز از هر گونه کژی مبرا هستند:
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا ... و انهما لن یقترقا حتی یردا علی الحوض.[47]
من دو چیز گرانبها برای شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترتم را. مادامی که به این دو تمسک جویید، هیچگاه گمراه نمیشوید ... و این دو از هم جدا نمیشوند، تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند.
روشن است چیزی که تمسک به آن مایه هدایت است و از گمراهی باز میدارد و هرگز از قرآن جدا نمیشوند، باید از هر گونه خطا و گناه مصون باشد.
چهار. پیامبر (ص) در حدیثی اهل بیت خود را به کشتی نوح تشبیه میکند که هر کس برآن درآید، از هلاکت و امواج طوفان رهایی مییابد و هر کس از آن روی گردان شود، غرق خواهد شد. بدینسان، همانگونه که کشتی نوح، یگاه راه نجات است،[48] تمسک به اهل بیت (ع) و اطاعت و پیروی از آنها نیز تنها راه نجات و رستگاری است. بر این اساس کسانی که مایه رستگاری امتاند، طبعاً از خطا و اشتباه به دور خواهند بود.
محبت به اهل بیت
محبت به اهل بیت پیامبر (ص) که در قرآن و روایات بر آن تأکید شده از ضروریات دین است. قرآن در این باره میفرماید:
قل لا اسئلکم علیه اجراً إلا الموده فی القربی.[49]
بگو: «به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان».
محدثان اهل سنت از ابنعباس روایت کردهاند که وقتی آیه مودت نازل شد، اصحاب گفتند:
ای رسول خدا! نزدیکان و خویشان تو که مودت آنها بر ما واجب شده است، چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: علی و فاطمه و پسرانشان.[50]
در احادیث متواتر از پیامبر اکرم (ص) در باب دوستی اهل بیت روایت شده که هر کس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هر که آنها را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.[51]
اما در پاسخ این پرسش که محبت به اهل بیت چه سودی دارد، باید گفت محبت به انسان با کمال و پرفضیلت، خود نردبان صعود به سوی کمال است. آدمی هرگاه فردی را از بن جان دوست داشته باشد، میکوشد خود را با او همگون سازد و آنچه مایه خرسندی اوست، انجام دهد و آنچه او را میآزارد، ترک نماید. یکی از بازتابهای محبت به اهل بیت (ع) پیروی عملی از آنان است. کسانی که تنها اظهار علاقه ظاهری کرده، ولی در عمل با محبوب خود مخالفاند، از محبت واقعی به دورند. اهل بیت پیامبر، همانهایی هستند که خدا آنها را از هر پلیدی فکری و روحی تطهیر نموده و آنان را اصل و اساس هر خوبی و نیکی قرار داده است.[52] بنابراین دوستی با اهل بیت در واقع دوستی با خوبیها و نیکیها و پیروی از آنهاست.
ج) مهدویت
از دیدگاه شیعه، امامان معصوم دوازده نفرند که نخستین آنها علی بن ابیطالب (ع) و آخرینشان حضرت ولی عصر (عج) است[53] که ایشان به اذن خدا در پس پرده غیبت است، اما روزی که جهان پر از ظلم و ستم شده باشد، به اذن خدا با ظهور خود، جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد و اسلام را در سراسر عالم خواهد پراکند.[54] بیشک تحقق این امر، هدف نهایی پیامبران الهی به ویژه پیامبر خاتم (ص) است.
امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری (ع) در پانزدهم شعبان سال 255 هجری در شهر سامرا چشم به دنیا گشود. نام و کنیه آن حضرت همانند نام و کنیه پیامبر (ص) است و از لقبهای ایشان میتوان به حجت، مهدی، قائم و ولی عصر اشاره نمود.
حضرت ولی عصر (عج) دو غیبت داشت: غیبت صغری و غیبت کبری. غیبت صغری از سال 260 هجری، یعنی با شهادت امام یازدهم آغاز شد. البته از آنجا که حضرت در دوران کودکی و پیش از امامت نیز از دیدگاه پنهان بودند، برخی آغاز غیبت را هنگام ولادت ایشان یعنی سال 255 هجری میدانند که پایان آن نیز سال 329 هجری است.
در دوران غیبت صغری، شیعیان از طریق چهار نائب خاص با حضرت ارتباط داشتند: عثمانبن سعید[55] که از اصحاب امام هادی و امام عسکری (ع) بود؛ محمدبن عثمان، فرزند نائب اول که نیابتش تا سال 305 هجری به طول انجامید؛ حسینبن نوح نوبختی، از عالمان برجسته شیعه که تا سال 326 نیابت داشته و سرانجام علیبن محمد سمری که نیابت وی تا سال 329 هجری بود. چند روز پیش از مرگ نائب چهارم، حضرت ولی عصر (عج) ضمن قدردانی از نائبان خاص خود آغاز غیبت کبری را اعلام نمود که این دوره از غیبت تاکنون نیز ادامه دارد.[56] در دوران غیبت کبری، شیعیان برای امور شرعی و حکومتی خود باید به نائبان عام حضرت، یعنی فقیهان آگاه و عادل مراجعه نمایند.
بر پایه روایات اسلامی، اعتقاد به ظهور حضرت مهدی و مصلح جهانی، امری تردیدناپذیر است؛ چنانکه پیامبر (ص) فرمود:
لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی فیملاها عدلاً و قسطا کما ملئت ظلماً و جوراً.[57]
اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدری طولانی میکند تا مردی از فرزندان من قیام نماید و دنیا را از عدل و قسط پر سازد، همانگونه که از جور و ستم پر شده است.
بنابراین قیام و ظهور مردی از خاندان پیامبر (ص) در آخرالزمان، باور تمامی مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است، اما اختلاف در این است که آیا امام مهدی (عج) از مادر متولد شده و هم اینک زنده است، یا اینکه در آینده به دنیا خواهد آمد؟ عالمان شیعه و محققان اهل سنت برآناند که آن حضرت در سال 255 هجری از مادر متولد شده و اکنون در پس پرده غیبت است، گروهی از اهل سنت نیز معتقدند که ایشان در آینده متولد خواهد شد.
قرآن و غیبت
از دیدگاه قرآن، اولیای الهی بر دو دسته هستند: ولی ظاهر که مردم او را میشناسند و ولی غایب که از نظرها پنهان است و مردم وی را نمیشناسند، هر چند او در میان آنهاست و از حال ایشان باخبر است.
قرآن در آیهای به هر دو دسته اشاره میکند: یکی حضرت موسی (ع) و دیگری حضرت خضر (ع) که در سفر دریایی و زمینی همراه بودند. حضرت خضر (ع) به گونهای بود که حتی حضرت موسی (ع) او را نمیشناخت و تنها با راهنمایی و اشاره خدا بود که او را شناخت و از علمش بهره برد:
تا بندهای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم؛ موسی به او گفت: «آیا تو را- به شرط اینکه از بینشی که آموخته شدهای به من یاد دهی- پیروی کنم؟».[58]
قرآن سپس به کارهای سودمند آن ولی الهی اشاره میکند[59] که مردم او را نمیشناختند، ولی از آثار و برکات وجود او بهرهمند بودند.
حضرت ولی عصر (عج) نیز به همین سان، ولی ناشناختهای است که مایه برکات بسیار برای امت است. از اینرو، غیبت حضرت به معنای جدایی او از جامعه نیست، بلکه وی بر پایه روایات، همانند خورشید در پس ابر است که دیدگان آن را نمیبیند، اما به اهل زمین روشنایی و گرمی میبخشد.[60] افزونبر این، در طول غیبت حضرت ولی عصر (عج) بسیار از پاکدلان و پارسایان که شایستگی تشرف به حضور وی را داشتهاند، به محضرش رسیده و از او بهره بردهاند و دیگران نیز به واسطه آنها از برکات وجودی آن حضرت بهرهمند شدهاند.
راز غیبت
غیبت حضرت ولی عصر (عج) یکی از رازهای الهی است که شاید بتوانیم به کنه و حقیقت آن پی بریم. غیبتهای موقت رهبران الهی از میان مردم، در امتهای گذشته نیز سابقه داشته است: موسی بن عمران (ع) چهل روز از امت خود غایب شد و در میقات به سر برد.[61] حضرت مسیح (ع) به مشیت الهی از دیدگاه امت خویش پنهان گردید، به گونهای که دشمنان قادر به کشتن او نگشتند.[62] حضرت یونس (ع) نیز مدتی از قوم خود غایب شد.[63]
اصولاً هرگاه مطلبی از طریق نقل متواتر ثابت شود، ولی انسان نتواند به راز آن کاملاً پی ببرد، نباید آن را مورد تردید یا انکار قرار دهد. بیشک غیبت حضرت ولی عصر (عج) نیز از این قاعده بیرون نیست، اما با این حال میتوان با اندیشه محدود انسانی، تا اندازهای راز غیبت را دریافت. خداوند امام زمان (عج) را آخرین حجت معصوم برای تحقق آرمانی بزرگ- یعنی عدل فراگیر و به اهتراز درآوردن پرچم توحید در سراسر جهان- در نظر گرفته است.
بیگمان تحقق این امر، نیازمند آمادگی روحی و شکوفایی عقل و دانش بشری است تا مردم، استعداد پذیرش آن رهبر الهی را بیابند. اگر آن حضرت پیش از فراهم شدن مقدمات و بستر مناسب ظهور کند، چونان دیگر حجتهای الهی، پیش از انجام وظیفه خود دیده از جهان برخواهد بست. در روایات نیز به این حکمت اشاره است؛ چنان که امام باقر (ع) میفرماید: برای حضرت قائم غیبتی است قبل از ظهور. راوی علت آن را جویا شد. امام (ع) فرمود: برای جلوگیری از کشته شدن.[64]
افزونبر این، در برخی از روایات، مسئله آزمون الهی نیز مطرح شده است؛ بدین معنا که مردم در عصر غیبت آزموده میشوند تا مراتب استواری آنان در ایمان و اعتقاد سنجیده شود.[65]
طول عمر حضرت مهدی (عج)
از آنجا که حضرت مهدی (عج) در سال 255 هجری دیده به جهان گشوده است از عمر شریف ایشان بیش از یازده قرن میگذرد. اصولاً عمر طولانی با توجه به قدرت گسترده و نامتناهی خداوند، امر پیچیدهای نیست؛ یعنی خدایی که وجود و بقای همه مخلوقات به اراده اوست، میتواند عمر حجت خود را بسیار طولانی گرداند، چنانکه در امتهای پیشین نیز عمر برخی را طولانی نموده است. برای نمونه قرآن رسالت حضرت نوح را هفتصد و پنجاه سال میداند[66] و درباره حضرت یونس نیز میفرماید:
فلولا انه کان من المسبحین* للبث فی بطنه الی یوم یبعثون.[67]
و اگر او از زمره تسبیحکنندگان نبود؛ قطعاً تا روزی که برانگیخته میشوند، در شکم آن [ماهی] میماند.
براساس این آیه، عمر و حیات انسان تا روز قیامت، امری ممکن است. از سوی دیگر، دانشمندان معتقدند که اگر انسان از برخی عوامل مانند سوءتغذیه، اضطرابهای روحی و روانی و جز اینها دوری کند، عمری بسیار طولانیتر از عمر معمول خواهد داشت. بنابراین با توجه به آنچه بیان شد، عمر طولانی حضرت مهدی (عج) از نظر قرآن و علم کاملاً پذیرفتنی است.
هنگام ظهور حضرت مهدی (عج)
این امر از رازهایی است که مانند زمان برپایی روز رستاخیز، فقط خدا به آن عالم است و بس. بنابراین نمیتوان ادعای افرادی که میگویند وقت ظهور حضرت را میدانند پذیرفت. البته در روایات، نشانههایی کلی برای ظهور حضرت بیان شده که به دو دسته نشانههای حتمی و غیرحتمی تقسیم میشوند.
معنای انتظار
اکنون جای طرح این پرسش است که وظیفه مسلمانان در دوران غیبت چیست؟
براساس روایاتی که از حضرت مهدی (عج) نقل شده است در زمان غیبت، مردم برای امور دینی و دنیایی خود باید به مجتهدان آگاه و عادل مراجعه کنند و دستورهای آنان را که چیزی جز عمل به قرآن و سنت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) نیست سرلوحه کار خویش قرار دهند. همچنین وظیفه دارند در انتظار ظهور حضرت باشند و از خدا بخواهند فرج ایشان را نزدیک گرداند.
اما معنای انتظار چیست؟ انتظار در لغت به معنای «چشم به راه بودن» و در اصطلاح چشم به ظهور حضرت مهدی (عج) داشتن است. در انتظار نوعی عمل و کوشش وجود دارد: شخص منتظر در عین حال که چشم به راه است، میکوشد تا زمینه و محیط را به گونهای مناسب برای فرد مورد انتظار فراهم آورد. حضرت یعقوب با آنکه در انتظار فرزندش حضرت یوسف بود، به فرزندان خود نیز فرمود:
یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه و لا تیأسوا من روحالله.[68]
ای پسران من، بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید.
از پیامبر (ص) نیز روایت شده است:
افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل.[69]
برترین اعمال امت من، انتظار فرج از ناحیه خداست.
در این روایت، انتظار از سنخ عمل شمرده شده، نه خمودگی و انفعال. از اینرو در پاسخ این پرسش که در عصر غیبت وظیفه مسلمانان چیست، باید گفت: آنان باید با خودسازی و دگرسازی و بنای جامعهای نمونه، یعنی با عمل به آموزههای دینی و تبلیغ عملی و گفتاری، زمینه ظهور حضرت ولی عصر (عج) را فراهم نمایند؛ زیرا سنت الهی بر این تعلق نگرفته است که سرنوشت آدمیان از طریق اعجاز- و به طور دفعی- تغییر کند، بلکه تا اندیشه و روان و فطرت آنها آماده نگردد، سرنوشت آنان تغییر نخواهد یافت. در قرآن میخوانیم:
ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.[70]
در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.
برای خودسازی بیشک باید پرهیزکار بود و اخلاق نکو داشت. امام صادق (ع) در این باره میفرماید:
هر کس خوشحال است که از اصحاب امام قائم باشد، باید منتظر باشد و در حالی که منتظر است به ورع و اخلاق نیکو متصف شود.[71]
سیمای جامعه انسانی در عصر ظهور
در عصر ظهور، ظلم و فساد رخت برمیبندد و عدل و قسط جای آن را در همه ارکان و ابعاد جامعه میگیرد که به برخی از مصادیق آن اشاره میکنیم:[72]
1- تکامل و اعتلای عقلانیت؛[73]
2- بسط و کمال علم و معرفت و حکمت؛[74]
3- تحقق وحدت و صمیمیت؛[75]
4- توسعه دیانت و معنویت؛[76]
5- تکامل اخلاق؛[77]
6- زوال تبعیض و گسترش رفاه عمومی؛[78]
7- تحقق آزادی؛[79]
8- گسترش صلح جهانی؛[80]
9- تحقق عدالت فراگیر جهانی؛[81]
10- وفور نعمت و باروری و بازدهی منابع؛[82]
11- گسترش امنیت؛[83]
12- ارتقای سطح معیشت و ریشهکن شدن فقر؛[84]
13- توسعه آبادانی؛[85]
14- ارتقای صنعت و فناوری؛[86]
15- صیانت و سلامت محیط زیست؛[87]
16- تحقق رضایتمندی مردم؛[88]
17- افول دولتهای باطل.[89]
برای پژوهش
1- چرا شیوه حاکمیت پس از رحلت پیامبر (ص) باید تنصیصی باشد، نه انتخابی؟
2- جایگاه امام معصوم (ع) پس از رحلت پیامبر (ص) چیست؟
3- خلافت خلیفه دوم و سوم انتخابی بود، یا انتصابی؟ در این باره تحقیق کنید.
4- درباره شورای شش نفره که خلیفه دوم آن را برای تعیین خلیفه سوم تشکیل داد، بررسی کنید.
5- اعتقاد به منجی بشری در مذاهب دیگر نیز وجود دارد. دیدگاه آنها را با دیدگاه اسلامی مقایسه کنید.
6- امامت امامان معصوم (ع) چگونه با خاتمیت سازگاری دارد؟ نسبت امام (ع) با پیامبر گرامی اسلام (ص) چگونه است؟
7- آیا امامت، مسئلهای تاریخی است که دوران آن سپری شده باشد، یا اینکه مسئله همه دورانهاست؟ در این باره تحقیق نمایید.
8- معانی مختلف انتظار را بررسی کنید و بگویید کدامیک با آموزههای قرآن سازگاری دارد؟
منابعی برای مطالعه بیشتر
1- امام خمینی، سید روحالله، امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381.
2- امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1374.
3- حسینی، تهرانی، سیدمحمد حسین، امامشناسی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، 1417 ق؛ تهران، حکمت، 1411 ق.
4- حکیمی، محمد، عصر زندگی و چگونگی آینده انسان و اسلام (پژوهشی در انقلاب جهانی مهدی (عج)، قم، بوستان کتاب، 1381.
5- سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلامی، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1384.
6- -، پیشوایی از نظر اسلام، قم، مکتب اسلام، 1374.
7- -، منشور عقاید امامیه، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1385.
8- سید شرفالدین موسوی، عبدالحسین، المراجعات (رهبری امام علی در قرآن و سنت)، ترجمه محمدجعفر امامی، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1379.
9- صافی گلپایگانی، لطفالله، امامت و مهدویت، قم، مؤسسه انتشارات حضرت معصومه، 1380.
10- مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ج2، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1379.
11- -، راهنماشناسی، تهران، امیرکبیر، 1375.
12- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، (امامت و رهبری)، ج4، تهران، صدرا، 1374.
13- -، مجموعه آثار (سیری در نهجالبلاغه)، ج17، تهران، صدرا، 1374.
14- مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی مهدی، قم، نسل جوان، 1380.
[1]- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 87؛ دهخدا، لغتنامه، ج 3، ص 3304 و 3297.
[2]- اسراء (17): 71.
[3]- سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 30.
[4]- به معنای معتمد مردمان یا کسانی که زمام کار به دست آنهاست.
[5]- همان، ص 23.
[6]- همان، ص 27؛ ابنخلدون، مقدمه ابنخلدون، ص 190.
[7]- طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 1172؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 33.
[8]- سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 14.
[9]- «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روف بالعباد؛ و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است» (بقره (2): 207).
[10]- «و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاه الدنیا و یشهدالله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام؛ و از میان مردم کسی است که در زندگی این دنیا سخنش تو را به تعجب وا میدارد، و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و حال آنکه او سختترین دشمنان است» (بقره (2): 204)
[11]- بلاغی، آلاء الرحمن، ج 1، ص 184.
[12]- نهجالبلاغه، خطبه 205.
[13]- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 178.
[14]- همان
[15]- کلینی، اصول کافی، ج1، ص 170؛ سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، ص 383.
[16]- بداندیش و بدخواه.
[17]- شعراء (26): 216-214.
[18]- امینی، الغدیر، ج2، ص 289-287؛ ابنحنبل، مسند احمد، ج1، ص 159؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 158.
[19]- امینی، الغدیر، ج2، ص 289-278؛ ابنحنبل، مسند احمد، ج1، ص 159؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 158.
[20]- مائده (5): 55.
[21]- متقی هندی، کنزالعمال، ج، ص 45، ح 6137؛ رازی، تفسیر کبیر، ج12، ص 383؛ امینی، الغدیر، ج2، ص 52؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 169.
[22]- و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض. (توبه (9): 71).
[23]- مائده (5): 56.
[24]- انبیاء (21): 73؛ مریم (19): 31.
[25]- مؤمنون (23): 4.
[26]- آلعمران(3): 61.
[27]- مائده (5): 67.
[28]- امینی، الغدیر، ج1، ص 15-14.
[29]- همان.
[30]- احزاب (33): 6.
[31]- امینی، الغدیر، ج1، ص 283-279.
[32]- ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون. (طور (52): 30).
[33]- امینی، الغدیر، ج، ص 35-33؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 215.
[34]- الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم یعتمی و رضیت لکم الاسلام دینا. (مائده (5): 3).
[35]- بحرانی، غایه المرام، ص 126-109؛ ابنحنبل، مسند احمد، ج1، ص 175-173؛ بخاری، صحیح بخاری، ج6، ص 3؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج8، ح 2504.
[36]- و وهبنا له من رحمتنا أخاه هارون نبیا. (مریم (19): 53).
[37]- و اجعل لی وزیراً من اهلی. (طه (20): 29).
[38]- و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و أصلح و لا تتبع سبیل المفسدین. (اعراف (7): 142).
[39]- ابنحجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، ص 282؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص210.
[40]- بخاری، صحیح بخاری، ج9، ص 81؛ ابنحنبل، مسند احمد، ج5، ص 86؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 249.
[41]- بخاری، صحیح بخاری، ج9، ص 81؛ ابنحنبل، مسند احمد، ج5، ص 86؛ سبحانی، پیشوایی از نظر اسلام، ص 249.
[42]- بقره (2): 124.
[43]- احزاب (33): 33.
[44]- انما امره اذا شیئا ان یقول له کن فیکون. (یس (36): 82).
[45]- و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم. (مائده (5): 6).
[46]- سیوطی، الدر المنثور، ج5، ص 196؛ ابنحجاج، صحیح مسلم، ج4، ص 1883.
[47]- ابنحنبل، مسند احمد، ج3، ص 14؛ ابنحجاج، صحیح مسلم، ج7، ص 122.
[48]- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 351؛ ابنحجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، ص 230.
[49]- شوری (42): 23.
[50]- بخاری، صحیح بخاری، ج3، ح 1289؛ ابنحنبل، مسند احمد، ج1، ص 493.
[51]- مجلسی، بحارالانوار، ج17، ص 13.
[52]- کلینی، کافی، ج8، ص 242.
[53]- مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص 226.
[54]- توبه (9): 33.
[55]- نخستین نائب خاص حضرت مهدی (عج) است که مدت نیابت او از زمان غیبت تا وفات او که در سال 260 یا احتمالاً 267 ق بوده است.
[56]- طوسی، الغیبه، ص 395-365؛ صدوق کمالالدین و تمام النعمه، ص 216.
[57]- ابنحنبل، مسند احمد، ج1، ص 99.
[58]- فوجدا عبداً من عبادنا آیتناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما* قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً. (کهف (18): 65و66).
[59]- کهف (18): 82-71.
[60]- صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، ص 485.
[61]- اعراف (7): 142.
[62]- نساء (4): 158.
[63]- صافات (37): 140.
[64]- صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، باب 14، ح 8 و 9.
[65]- مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص 102.
[66]- و لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاماً فاخذهم الطوفان و هم ظالمون. (عنکبوت (29): 14).
[67]- صافات (37): 144-143.
[68]- یوسف (12): 87.
[69]- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 37.
[70]- رعد (13): 11.
[71]- مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص 140.
[72]- رشاد، فرجام قدسی تاریخ، ص 32.
[73]- کلینی، اصول کافی، ج1، ص 25.
[74]- مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص 337 و 352.
[75]- همان، ص 372.
[76]- همان، ص 192.
[77]- همان.
[78]- همان، ص 339.
[79]- همان، ج51، ص 75.
[80]- همان، ص 78.
[81]- همان، ص 68.
[82]- همان، ج52، ص 192.
[83]- همان، ص 335.
[84]- همان، ص 339.
[85]- همان، ص 192.
[86]- همان، ص 336.
[87]- همان، ج51، ص 81.
[88]- همان، ص 74.
[89]- همان، ص 62.
- ۹۳/۱۲/۲۲