رصد

دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام و شیعه

رصد

دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام و شیعه

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روایت حضرت امیرالمؤمنین (ع) در مورد گروهک "داعش" 

این سخن که مفهوم آن تماما با تروریست های "داعش" منطبق است کسانی که پرچم های سیاه دارند، اسامی شان، کنیه است مانند "ابو مصعب، ابوالبراء و..." و نسبت هایشان به شهرها می رسد مانند "البغدادی، الحرانی و..." .
به گزارش شیعه آنلاین، اخبار رسیده از عراق حاکی از آن است که از ابتدای حمله تمام عیار گروهک تروریستی - تکفیری "داعش" به نقاط مختلف عراق تاکنون ارتش موفق شده 3156 تروریست را به هلاکت برساند.

بر اساس بیانیه ای که در این باره توسط وزارت دفاع عراق منتشر شده، نام سرشناس ترین تروریست های کشته شده توسط ارتش عراق، عبارتند از:

ابو ایوب الصومالی؛ ابو یمامه الدوسری؛ ابو زینة اللیبی؛ حامد اسمعیل الصبیحی؛  ابو حفصة الانباری؛ ابو انس الشامی؛ ابو بکر الشیشانی.

لازم به ذکر است، حضرت امیر المومنین علی علیه السلام 1400 سال پیش درباره چنین گروهک چانی و منافق پیشگوئی بسیار بسیار زیبایی فرموده اند که می فرمایند: "إذا رأیتم الرایات السود فالزموا الأرض ولا تحرکوا أیدیکم ولا أرجلکم ثم یظهر قوم ضعفاء لا یُوبه لهم قلوبهم کزُبَر الحدید هم أصحاب الدولة لا یفون بعهد ولا میثاق یدعون إلى الحق ولیسوا من أهله "أسماؤهم الکنى ونسبتهم القرى” حتى یختلفوا فیما بینهم ثم یؤتی الله الحق من یشاء..." (1)

ترجمه: زمانی که پرچم های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید - به این معنا که دعوت آنان باطل است و نباید به کمک آنان بشتابید - سپس قومی ضعیف ظاهر می شوند که قلب هایشان مانند براده های آهن سخت است، آنها وفادار به هیچ عهدی نیستند، به حق فرا می خوانند در حالیکه از آن نیستند، اسامی شان، کنیه و نسبت هایشان از نام شهرها گرفته شده؛ تا اینکه در بین خود اختلاف نظر پیدا می کنند و خداوند خداوند اهل حق – هر کسی که بخواهد- را ظاهر می سازد..."

گفته می شود این سخن که مفهوم آن تماما با تروریست های "داعش" منطبق است کسانی که پرچم های سیاه دارند، اسامی شان، کنیه است مانند "ابو مصعب، ابوالبراء و..." و نسبت هایشان به شهرها می رسد مانند "البغدادی، الحرانی و..." .

شایان ذکر است، حدیث فوق در کتاب "احقاق الحق و ازهاق الباطل" ذکر شده است.

  • رصد
  • ۰
  • ۰

الف) معنای امامت و ولایت

امام به معنای پیشوا و رهبر از ریشه «ام» به معنای قصد کردن و توجه نمودن است؛[1] چرا که مردم با قصد و توجه خاص به سراغ امام می‌روند. در قرآن، واژه امام اعم از پیشوای صالح و ناصالح است:

یوم ندعوا کل اناس بامامهم[2].

[یاد کن] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم.

امام در اصطلاح متکلمان شیعه، کسی است که در مقام جانشین رسول خدا (ص) نسبت به همه امور دینی و دنیوی جامعه اسلامی ریاست الهی عام و فراگیر دارد[3]. براساس این تعریف، امام همه منصب‌ها و شئون پیامبری به جز نبوت را داراست. از این‌رو، امام باید دارای ویژگی‌هایی باشد:

1- از جانب خدا نصب گردد؛

2- دارای مقام عصمت (پیراستگی از گناه و خطا) باشد؛ زیرا بدون داشتن عصمت نمی‌تواند اعتماد مردم را جلب کند و برای مردم الگو باشد و در قلب‌ها و اندیشه‌های آنان راه یابد. بنابراین امام بدین جهت باید از تمام لغزش‌ها و خطاها بری باشد تا مردم را به کژی رهنمون نکند.

3- نسبت به همه امور دینی علم لدنی و وسیع و گسترده داشته باشد تا در تبیین این امور و رفع مشکلات علمی و دینی جامعه اسلامی، نیازمند دیگران نباشد. امام بدون یک چنین علم وسیعی، نمی‌تواند خلأیی را که از عدم حضور پیامبر (ص) در جامعه اسلامی پدید آمده است، پر کند.

متکلمان اهل سنت با این تعریف متکلمان شیعه مخالف‌اند. اینان امامت را منصبی عادی و غیرالهی می‌‌دانند که با انتخاب مردم، به ویژه مهاجر و انصار و یا علمای اهل حل و عقد[4]، به فردی واگذار می‌شود. پاره‌ای از متفکران اهل سنت نیز برآن‌اند که حتی امام می‌تواند با زور و قدرت، سرپرستی جامعه را بر عهده گیرد  و اگرچه فاسق و شراب‌خوار باشد، این آلودگی‌ها موجب عزل و برکناری او نمی‌گردد.[5]

ابن‌خلدون، از عالمان اهل سنت، توانسته است در مقدمه خود، حقیقت دو دیدگاه تشیع و تسنن را در باب امامت به اجمال بیان نماید:

امامت در نظر اهل تسنن از مصالح همگانی است که به خود امت بستگی دارد: آنها هر کسی را تعیین کردند، او پیشوا و امام خواهد بود. اما امامت از نظر شیعه، ستون و پایه دین است [و] بر پیامبر (ص) جایز نیست آن را نادیده بگیرد یا به امت واگذار کند، بلکه باید امام را تعیین کند و [امام] نیز باید از گناهان کبیره و صغیره مصون باشد.[6]

بر پایه این دیدگاه، امامت از نظر شیعه ادامه رسالت است و پیامبر می‌باید امام بعد از خود را تعیین نماید و چون پیامبر جز وحی نمی‌گوید، چنین تعیینی، تعیین خداوند است. به عبارت دیگر، امام باید منصوب از طرف خدا و دارای مقام عصمت باشد. البته امام شرط دیگری نیز دارد و آن علم خدادادی است تا بتواند تبیین درستی از جزئیات احکام به دست دهد.

تاریخ پیدایش اختلاف در مسئله امامت

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 با سلام خدمت دانشجویان محترم لطف نموده نمونه سؤالات را با دقت مطالعه و برای اطمینان بیشتر به کتاب هم مراجعه فرمائید با تشکر و آرزوی موفقیت کامل شما انشاءالله....

نمونه سوالات اندیشه 1 دانشگاه فرهنگ و هنر کلاس  یک شنبه ترم دوم سال 1394- 1393

 دریافت

1-   خود شناسی را تعریف کرده و به بیان امام علی (ع) اشاره کنید ؟

شناخت خود انسان است یعنی قبل از هر چیزی انسان باید به شناخت دقیق توانایی هایش بپردازد و فطرت خود را کشف کرده و امیال نفسانی و شهوانی خود را تعدیل کند تا به بزرگترین سعدت دنیوی و اخروی نایل شود.

امام علی (ع) مر فرماید : کسی که به خود شناسی دست یابد به بزرگترین سعادت و کامیابی رسیده است .

 

2-   ضرورت خود شناسی را بیان کنید و به دلخواه دو مورد آنرا توضیح دهید ؟

الف-مقدمه کمالات انسانی : صفات فضیله را کسب و صفات رذیله را دفع می کند.

ب-موجب جهان شناسی است : زمانی که انسان خود را بشناسد جهان را می شناد.

ج-مقدمه خدا شناسی : خود شناسی مقدمه خدا شناسی است و مقدمه ایجاد محبت و معرفت به خداست.

د-حلال مشکلات

 

3-   حقیقت انسان را از دو بعد بیان کنید؟ (برای مطالعه)

الف – بعد مادی و جسمانی :مادیگرایان

(مادیگرایان) : انسان با مردن و متلاشی شدن جسمش نابود می گردد

ب- بعد روحی و معنوی : الهیون

(الهیون): علاوه بر بعد مادی به بعد غیر مادی (روح) اعتقاد دارند و برای انسان علاوه بر جسم مادی ، روح غیر مادی قائلند با مردن روحش از بین نمی رود بلکه حیات جاودانه آخرت برایش پیش می آید.

 

4-   استدلال تجرد بر روح را بیان کنید ؟

  • ۰
  • ۰

                                                                         باسمه تعالی 

            فصل1

نمونه سؤالات از کتاب اخلاق آقای داوودی فصل های 1 و 2 و 3 و 5

استاد:میناگر

 

1-اهمیت واولویت علم اخلاق بردیگرعلوم رانام ببرید؟

1.روح انسان مانندجسم اوسلامت وبیماری دارد...

2.توانایی تشخیص خوب ازبدوزشت اززیبادرگروسلامت روحی انسان وتذهیب نفس ازالودگیهاست.

3.ارامش انسان درزندگی نیزدرگروسلامت روحی اوست.

4.نشاط وشادابی زندگی اجتماعی انسان تاحدزیادی درگرواخلاقی زیستن افراداست.

 

2-علمای اخلاق سعادت فردی واجتماعی انسان رادرگروچه چیزی می دانند؟

درگروتخلق به فضیلتهای انسانی وپاک بودن نفس ازرذیلت های اخلاقی است..

 

3-جایگاه اصول اخلاقی رادردوران معاصرتوضیح دهید؟

دردوران معاصردرکشورهای غربی به دنبال پیشرفت هایی که درزمینه علوم تجربی بدست امده به تدریج توجه به اصول اخلاقی وفضایل کمرنگ شدوحتی دربرخی مواردبااخلاق وفضایل اخلاقی مبارزه گردید.

 

4-تعریف علم اخلاق؟

علم اخلاق صفتهای خوب وبدوراه های اکتساب صفتهای خوب ودوری ازصفت های بدرابیان می کند.

 

5-فایده علم اخلاق ازنظرملااحمدنراقی رابیان کنید؟

فایده علم اخلاق پاک ساختن نفس است ازصفت های رذیله واراستن ان به ملکات جمیله که ان به تهذیب اخلاق تعبیرمی شود.

 

6-معنای لغوی واژه اخلاق رابنویسید؟

اخلاق جمع"خلق"است.خلق حالت وکیفیتی باطنی است که باچشم سروحواس ظاهری دریافتنی نیست.درمقابل"خلق"عبارت است ازحالت وکیفیتی محسوس که باچشم سروحواس ظاهری دریافتنی است.

 

7-رابطه علم اخلاق بادیگرعلوم رانام ببرید؟

1.علم اخلاق وعلم حقوق

.علم اخلاق وفلسفه اخلاق

3.علم اخلاق وتعلیم وتربیت

4.علم اخلاق وروانشناسی

 

  • ۰
  • ۰
آشنایى با امام رضا (ع)


حتما مى دانى که ما شیعیان دوازده امام داریم. یعنى معتقدیم که پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، دوازده پیشواى معصوم براى راهنمایى مردم معرفى شده اند. براى همین است که ما را دوازده امامى یا اثنى عشرى مى نامند. آیا نام این دوازده امام را مى دانى ؟
براى آشنایى تو با نام و تاریخ ولادت و شهادت این دوازده امام، جدولى تهیه کرده ایم که مى توانى با امامان معصوم آشنا شوى.
آشنایى با امام رضا علیه السلام
همان گونه که در جدول دیدى ، امام رضا (ع)، هشتمین امام از این پیشوایان پاک و گرامى است. امام رضا (ع) تنها امام از این عزیزان است که قبر مطهرش در ایران قرار دارد که شیعیان براى زیارت آن همواره به آن جا مى روند. آیا مى دانى زیارتگاه امام در کدام شهر است؟
در پایین نیز نقشه اى آورده ایم که محل دفن امام در آن مشخص شده است.آیا مى دانى زیارتگاه امام در کدام شهر است؟
پیرامون آن شهر درجایى دیگر از این سایت با تو سخن گفته ایم، در اینجا لازم است مطالبى را درباره امام رضا (ع) بدانى .
نامهاى امام
امام رضا(ع) در سال 148 هجرى قمرى یعنى حدود (1250) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسى بن جعفر(ع)، یعنى امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویى بزرگوار و خردمند به نام (تکتم) یا (نجمه) بود. امام رضا(ع) در همان سالى زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنى حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسید.
نام ایشان (على ) است، ولى بر اساس شیوه اى که در میان اعراب مرسوم است، به وى (ابوالحسن) مى گفتند. این گونه اسمها را (کنیه) مى نامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگرى نیز به افراد مى دهند که آن را (لقب) مى گویند. امام هشتم داراى لقب هاى متعددى است. از جمله معروف ترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است. نامیدن هر فرد به این نامها، یعنى اسم، کنیه و لقب دلیل خاصى دارد. گفته اند که وى را به این جهت (رضا) لقب داده اند که خدا از او راضى است.
دوران کودکى و جوانى امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگى هایى بود که امام را مشخص مى ساخت.
شخصیت اخلاقى امام
از خوش اخلاقى امام سخن بسیار گفته اند. در این جا به چند نمونه آن توجّه کن و ببین که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزى دقّت مى کرده است. همه اینها براى ما درس (چگونه زیستن) است:
ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسى را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک مى فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره مى نشست و غذا مى خورد.
ـ همیشه چهره اى خندان داشت.
ـ هرگز با صداى بلند و با قهقهه نمى خندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پاى خود را در حضور دیگران دراز نمى کرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمى زد.
ـ به عیادت بیماران مى رفت.
ـ در تشییع جنازه ها شرکت مى جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایى مى کرد.
ـ وقتى بر سر سفره اى مى رسید، اجازه نمى داد تا به احترام او از جاى برخیزند.
ـ به پاکیزگى بدن، موى سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بسیار بردبار و صبور و شکیبا بود.
اینها گوشه اى از اخلاق امام بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار نباید خدا از او راضى و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را (رضا) بنامند؟
آیا کسى که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام (رضا) براى آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.
امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگوارى آن حضرت بسیار سروده اند و نوشته اند و هریک به گونه اى آن امام را به نیکى وصف کرده اند. شنیدنى است که شاعرى بود به نام (ابونواس) که در سرودن بسیار توانایى داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته اى ، کوه و دشت و شراب و موسیقى را در اشعار خود ستوده اى ، اما شگفتا که در باره موضوع مهمى مانند شخصیت والاى امام رضا سکوت کرده اى ! در حالى که تو ایشان را خوب مى شناسى و با اخلاق و رفتار و بزرگوارى حضرت آشنایى کامل دارى . ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگى او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسى چون من، درباره شخصیت برجسته اى همچون امام رضا(ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعرى گفت که چکیده معنى آن چنین است:
از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانى را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست.
شاعران فارسى زبان نیز در باره امام رضا(ع) سروده هاى فراوانى دارند. ما گزیده اى از این اشعار را در جاى دیگرى از این سایت فراهم آورده ایم که مى توانى با انتخاب اینجا آن را ببینى .
شخصیت معنوى امام
گفتیم که امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوى و پرداختن به امور عبادى نیز برجسته بود. روایتها و داستانهاى بسیارى از این جنبه زندگى امام در کتابهاى تاریخى نقل شده که شنیدن آن براى همه ما جالب است. ما وقتى مى بینیم که امام ما و پیشوایى که او را به رهبرى خود پذیرفته و زندگى او را الگوى خود قرار داده ایم، این چنین عبادت مى کند و این گونه به مسائل عبادى توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروى کنیم و از همان روش درس بیاموزیم.
در اینجا به چند نمونه از نکاتى که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره مى کنیم...
ـ شبها کم مى خوابید و بیشتر شب را به عبادت مى پرداخت.
ـ بسیارى از روزها را روزه مى گرفت.
ـ سجده هایش بسیار طولانى بود.
ـ قرآن بسیار تلاوت مى کرد.
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.
ـ بجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.
در کتابهاى تاریخ و حدیث، از امام رضا علیه السلام دعاهاى فراوانى نقل شده که ما بخشى از آن را در جاى دیگرى از این سایت گرد آورده ایم. اینجا را کلیک کن تا با شیوه دعا کردن امام آشنا شوى .

دوست عزیز من!
حتما مى دانى که پرداختن به این مسائل به معنى گوشه گیرى نیست و نمازخواندن و روزه داشتن و تلاوت قرآن نباید سبب رها کردن مسؤولیتهاى اجتماعى شود. زندگى امام رضا(ع)، خود بهترین نمونه براى این امر است. اگر با ما باشى و دنباله این متن را بخوانى و در دیگر بخشهاى این سایت نیز گشت و گذار کنى ، خواهى دید که امام رضا(ع) که در زمان خود بیشتر از هر کس دیگرى عبادت مى کرد و نماز مى خواند و روزه مى گرفت، نه تنها از مسؤولیتهاى بزرگ اجتماعى گریزان نبود، بلکه پیوسته به امور مسلمانان اهتمام داشت و توجه به آن را یکى از بزرگترین رسالتهاى خویش مى دانست. پذیرفتن ولایتعهدى در آن شرایط خاص، یکى از آشکارترین نمونه هاى این امر است.
شخصیت علمى امام
امام رضا(ع) جایگاه علمى ویژه اى داشت. او از دانشى سرشار بهره مند بود و این برجستگى علمى او در رویارویى با دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر، بهتر آشکار مى شد. جلسات و محافلى که علما و دانشمندان مختلف گرد هم مى آمدند و به بیان دیدگاهها و نظرات خویش مى پرداختند، در آن زمان رونق خاصى داشت. حاکمان آن عصر، گاه براى جلوه دادن شکوه دربار خویش، گاه به منظور گرایش دانشمندان به دربار، و زمانى براى این که بر عقیده کسى چیره شوند، در کنار مجالس دیگر، به برگزار کردن نشستهاى علمى نیز مى پرداختند. این محافل که به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترین مکان براى ابراز شایستگى هاى علمى افراد به شمار مى رفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع مى شدند و به گفت و گو مى پرداختند و سرانجام در پاسخ دیگران فرو مى ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) مى شدند تا بر حقانیت مطلب خویش گواهى دهند.
در بالا گفتیم که یکى از مهم ترین و معروف ترین لقب هاى امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. این که از میان همه امامان شیعه، حضرت امام رضا به این لقب شهرت یافته است، خود دلیل برجستگى آن امام از جهت دانشهاى رایج در زمان خویش و یافتن فرصت براى آشکارسازى آن علوم مى باشد.
اباصلت که یکى از یاران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روایتى نقل مى کند که خواندنى است. با توجه به این روایت تو هم مى توانى بفهمى که این لقب حضرت از کجا آمده است. او مى گوید:
امام موسى بن جعفر(ع) به فرزندانش مى فرمود: برادرتان، على بن موسى (یعنى امام رضا)، عالم آل محمد است... نیازهاى دینى خود را از وى فرا بگیرید و آن چه را به شما آموزش مى دهد، به یاد داشته باشید، زیرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من مى فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و اى کاش من مى توانستم او را ببینم.
شنیدن این دو حدیث هم حتما براى تو جالب است. یکى از زبان شیرین خود امام است و دیگرى را یکى از یاران حضرت نقل کرده است....... حدیث نخست این است:
در حرم پیامبر(ص) مى نشستم و دانشمندان مدینه هرگاه در مسأله اى با مشکل روبرو مى شدند و از حلّ آن ناتوان مى ماندند، به سوى من رو مى آوردند و پاسخ مى گرفتند.
... و حدیث دوم را عبدالسلام هروى نقل کرده که در بیشتر نشستهاى علمى امام حاضر بوده است.
هیچ کسى را از امام رضا (ع) داناتر ندیدم و هر دانشمندى که او را دیده به دانش برتر او گواهى داده است. در نشستهایى که گروهى از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان گوناگون حضور داشتند، بر تمامى آنها چیره شد، تا آن جا که همه آنان به ناتوانى علمى خود و برترى امام اعتراف کردند و گواهى دادند.
یکى از نکاتى که در بررسى شخصیت علمى امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده اند، این است که امام رضا (ع) با هر گروهى به زبان خودشان سخن مى گفت و به تعبیر اباصلت، شیواترین و داناترین مردم به هر زبان و فرهنگى بود. اباصلت که خود این سخن را مى گوید، از این تسلط امام به زبانهاى مختلف شگفت زده مى شود و این تعجّب خود را به امام اظهار مى نماید و امام در پاسخ مى فرماید:
من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مى شود چنین فردى زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیده اى که امیرالمؤمنین على (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چیزى نیست، جز آشنایى با زبان دیگران.
اینها همه، نمونه اى از شخصیت علمى امام است. در کتابهاى تاریخى که به بررسى ابعاد مختلف زندگى امام رضا(ع) پرداخته اند، این نکات به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته و رخدادهاى متعددى که گواه برترى علمى امام است، بازگو شده است.
شخصیت سیاسى امام
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسى کاظم(ع)، مسئولیت امامت و رهبرى شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود.
عباسیان با ادعاى انتساب به پیامبر اکرم(ص)، و با بهره گیرى از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایى مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانى نداشتند که خطر مهمى براى عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر براى حکومت خود را شیعیانى مى دانستند که با فرمانبرى از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق مى شمردند و مى کوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسى ، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانى که در روزگار این حاکمان ستمگر مى زیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند.... عباسیان ستم پیشه به اندازه اى بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگى قرار دادند که حتى تاریخ نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگى شده اند.
در نمودار پایین نشان داده ایم که امام رضا(ع) با چه کسانى از حاکمان عباسى هم دوره بوده است.
ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبى براى مبارزه علنى و رسمى براى امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسى امام به صورت پنهانى رهبرى مى شد، اما در گوشه گوشه سرزمینهاى مسلمانان جنبشها و قیامهاى پیاپى شیعیان، حکومت عباسى را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمى شده بود. به این گفت و گو که میان هارون و یکى از درباریان قدرتمند وى رد و بدل شده است توجّه کن:
_ اى هارون! این على بن موسى است، که بر جاى پدر خویش تکیه زده و امامت و رهبرى شیعیان را از آن خود مى داند. چه باید کرد؟
_ آن خطایى که در کشتن پدرش موسى مرتکب شدیم براى ما بس است! یعنى مى خواهى تمام آنان را بکشم؟! مگر مى شود؟
اما... در میان همه حاکمان عباسى ، مأمون چهره اى دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا(ع) از راهى دیگر وارد شد و شیوه اى دیگر را در پیش گرفت.
در این جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون آگاه شوى تا دریابى که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزى روبرو بوده است.
یکى مى گوید:
مأمون از نظر دوراندیشى ، اراده قوى ، بردبارى ، دانش، زیرکى ، بزرگى ، شجاعت و جوانمردى از همه عباسیان برتر بود.
دیگرى مى نویسد:
مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت مى جست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمى و مباحث فقهى و... علاقه شدید داشت!
دیگرى مى گوید:
گاهى مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهى در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروى از شهوات و... نکوهش مى کرد و آنان را از عذاب الهى مى ترساند، و زمانى خودش در بزم خوشگذرانى و مجالس عیش و نوش شرکت مى نمود.
یکى هم چنین اظهار مى دارد:
مأمون زیرک ترین حاکمان عباسى و داناترین ایشان به فقه و کلام بود.
... و از این یک بشنو که مى گوید:
مأمون روزى ادعاى تشیع مى کرد و وجودش را لبریز از دوستى و عشق به على (ع) نشان مى داد و در فاصله اى اندک، نقاب از چهره برمى گرفت و تا آن جا پیش مى رفت که حاضر نبود در مجلس او حتى از عنصر تبهکار و جلادى همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.
آیا همزمانى با چنین موجود پیچیده و ابهام آلودى که تلاشى جز پایدارى بیشتر حکومت عباسى ندارد، اما در همان حال، بزرگترین مخالف خود، یعنى شخص امام رضا(ع) را به ولى عهدى خویش برمى گزیند، آسان است؟
به هرحال، مأمون با این خصوصیاتى که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا(ع) به گونه اى دیگر برخورد نماید. پس، براى امام نامه نوشت و حضرت را به ولى عهدى خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خوددارى فرمود، اما پیگیرى و پافشارى مأمون و خوددارى امام، به آن جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگى از سوى خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند:
مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم.
امام هم که شیوه هاى حاکمان را مى شناخت و مى دانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.
هجرت امام به خراسان
امام رضا(ع) هنگامى که خود را ناچار به سفر یافت، براى این که ناخرسندى خود را از این سفر اعلام فرماید، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر اکرم(ص) حضور یافت و به گونه اى به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند این سفر مورد رضایت امام نیست.
یکى از شاهدان این ماجرا نقل مى کند که امام را در حال زیارت دیدم، نزدیک رفتم و براى این که امام در آستانه سفر است به ایشان شادباش گفتم، اما حضرت چنین پاسخ داد:
مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پیامبر(ص) خارج مى شوم و در غربت از دنیا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود:
بر من گریه کنید! زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت.
این امر نشان مى دهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولى راهى جز پذیرفتن تصمیم وى نداشته است.
بارى ، امام به همراه فرستادگان مأمون مدینه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد، جایى که مأمون در آن جا مى کرد.
بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونه اى تعیین گردید که مردم شهرهاى شیعه نشین از دیدار امام محروم شوند. زیرا اگر شیعیان موفق مى شدند از نزدیک امام خود را زیارت کنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بیش از پیش به وى ارادت مى یافتند و این خود خطر بزرگى براى حکومت مأمون به شمار مى آمد. بنابراین، شهرهاى کوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. اما در این که امام از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. خلاصه مسیرهایى که براى این سفر نقل شده از این قرار است:
1 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، رى ، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
2 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
3 ـ مدینه، بصره، اهواز،اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
4 ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.
اگر به این نقشه مراجعه کنى ، مى توانى مسیر سفر تاریخى امام را بهتر در ذهن بسپارى .
حدیث سلسلة الذهب
امام رضا(ع) در این سفر تاریخى ، هر جا که توانست کوشید تا مردم را با اسلام، قرآن، تشیع، اخلاق اسلامى ، آرمانهاى دینى و احکام مذهبى آشنا سازد. از جمله مهمترین فرازهاى این سفر، توقف امام در نیشابور و سخن تاریخى ایشان در جمع گروه بسیارى از مردم و حدیث شناسان این شهر است.
آشنایى با این سخن و حدیث امام براى همه ما جالب است.
این حدیث به (سلسلة الذهب) شهرت دارد. دلیل این نامگذارى را خواهى دانست. اما بهتر آن است که نخست، با چگونگى بیان حدیث و اصل آن آشنایى پیدا کنى :
دو تن از حدیث شناسان نیشابور خدمت امام رضا(ع) رسیده، گفتند:
اى بزرگوار!
اى بازمانده از دودمان امامان!
اى سلاله پاک پاکان!
اى فرزند پیامبر!
به حق پدران و اجداد پاک و نیاکان نیکومقام سوگندت مى دهیم که پرده را بردارى ، رخسار خود را به ما نشان دهى و حدیثى از نیاکان خود را براى ما بازگو فرمایى ... تا خاطره اى فراموش نشدنى از شما داشته باشیم.
امام کاروان را از حرکت بازداشت، پرده هودج را کنار زد...
انبوه جمعیت مى کوشیدند تا خود را به امام نزدیک کنند...
اما آنان که حدیث مى نوشتند از مردم خواستند که آرام باشند تا آنان بتوانند سخن امام را بشنوند و آن را براى تاریخ ثبت کنند و به یادگار بنویسند.
آن گاه امام چنین فرمود:
پدرم بنده شایسته خدا، موسى بن جعفر،
از پدرش جعفر بن محمد،
و او از پدرش محمد بن على ،
و او از پدرش على بن الحسین،
و او از پدرش حسین بن على ،
و او از پدرش على بن ابى طالب،
نقل کرده که از پیامبر(ص) شنیده است،
و پیامبر از جبرئیل دریافت کرده
که خداوند فرموده است:
کلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود.
گوشها شنیدند و قلمها نوشتند... در میان مردم همهمه افتاد. دهها هزار مرد و زنى که این سخن را دریافتند آن را براى یکدیگر باز مى گفتند... کاروان امام به راه افتاد، اما حضرت ندا در داد و آن را از رفتن بازداشت و فرمود:
با شرایط آن... و من از شرطهاى آن هستم.
امام در این حدیث بسیار کوتاه و فشرده، نکات بسیار بلندى را بیان فرموده است. به این نکات توجه کن:
1 ـ اهمیت مسأله توحید و محور بودن آن در اندیشه اسلامى .
2 ـ پیوستگى معارف خاندان امامت به شخص پیامبر اسلام(ص) و به سرچشمه وحى .
3 ـ پیوند گسست ناپذیر توحید با رهبرى .
4 ـ تثبیت امامت حضرت رضا علیه السلام و ردّ دیدگاه کسانى که به امامت ایشان باور نداشتند.
اما چرا این حدیث را (سلسلة الذهب) نامیده اند؟
وقتى جمله اى از کسى نقل مى شود، گاه چندین نفر در بازگو کردن آن نقش دارند و آن را از قول کسان دیگر روایت مى کنند. این افراد را در اصطلاح علم حدیث، (سلسله سند حدیث) مى گویند. مثلاً در همین حدیث، که امام رضا(ع) این سخن را از قول پدران خود نقل مى فرماید، این افراد، سلسله سند این حدیث نامیده مى شوند. از آن جا که همه این افراد، امامان عزیز ما شیعیان هستند، این حدیث در تاریخ به عنوان حدیثى که همه سلسله سند آن طلایى و زرّین هستند معروف شده است و آن را (سلسلة الذهب، یعنى رشته طلایى ) نام داده اند.
این حدیث از آن زمان که از زبان مبارک امام شنیده شد، همواره مورد توجه و عنایت حدیث شناسان، تاریخ نویسان و هنرمندان بوده است. تا کنون نیز هنرمندان آن را به شیوه هاى مختلف نوشته و عرضه کرده اند. با انتخاب اینجا مى توانى چندین تابلو را که این حدیث را در آن نوشته اند، ببینى .
امام رضا علیه السلام در خراسان
به هرترتیب، امام رضا(ع) وارد شهر مرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسى آراست و در آن امام را در مراسمى رسمى ، به ولى عهدى خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن یادداشتى نوشت و با تیزبینى و درایتى که برخاسته از مقام امامت ایشان بود، به ارزشهاى والاى اسلامى اشاره نمود و در برابر دسیسه اى که مأمون چیده بود با یاد و نام اهل بیت علیهم السلام، حقانیت ایشان و تصریح به عمر کوتاه خود، فهماند که این منصب را با انگیزه شخصى نپذیرفته و تنها عامل قبول این سمت، پافشارى مأمون بوده است.
برخوردهاى حکیمانه امام با این مسأله، چه در طول سفر و چه در ایام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بیش از گذشته در میان مردم شناخته شود و در دل ایشان جاى گیرد.. این امر موجب این شد که مأمون در فاصله اى نه چندان دراز، از ترفند شکست خورده خود احساس ناراحتى کند و در اندیشه محدود ساختن فعالیت هاى امام و حتى از میان بردن ایشان فرو رود.
یکى از نشانه هاى این امر، جلوگیرى وى از برپایى نماز عید فطر به امامت حضرت رضا علیه السلام است.
دو تن از شاهدان، واقعه را چنین روایت کرده اند:
عید فطر فرا رسید... مأمون _ شاید _ به دلیل بیمارى ، به امام رضا(ع) پیام داد که نماز عید را به جاى وى برپا دارد. امام، بر پایه آن چه قبلاً شرط کرده بود که در مراسم حکومتى دخالت نکند، از قبول این امر خوددارى ورزید. اما مأمون پیک فرستاد که هدف از این پیشنهاد، تثبیت امر ولایت عهدى شماست و دوست دارم مردم به این وسیله اطمینان پیدا کنند که ولایتعهدى را براستى پذیرفته اى !
امام پیشنهاد وى را پذیرفت به این شرط که نماز را همچون جدّش رسول خدا (ص) برپا دارد. مأمون هم قبول کرد و دستور داد تا نظامیان و درباریان و همه مردم صبح روز عید نزدیک خانه امام گرد هم آیند و امام را از منزل تا محل نماز همراهى نمایند.
امام از خانه خارج شد، در حالى که خود را خوشبو ساخته، عبایى بر دوش انداخته، عمامه اى بر سر نهاده، عصایى در دست گرفته و با پاى برهنه، با گامهایى استوار رهسپار شد تا نماز عید را بخواند. امام که تکبیر مى گفت، فریاد تکبیر مردم در سراسر شهر طنین انداخت، نظامیانى که سواره بودند از مرکب پیاده شدند، و همه به پیروى از امام، پاى خویش را برهنه ساختند.
فضل بن سهل، وزیر زیرک مأمون، با دیدن این صحنه، خود را به خلیفه رساند و مأمون را از جوّ شهر آگاه ساخت و یادآور شد که اگر این گردهمایى ادامه یابد، جایگاه خلیفه در دیدگاه مردم از ارجمندى مى افتد و همه دلها به امام مى گرود. پس مأمون نیز فرمان داد که امام را از نیمه راه بازگرداندند و نماز اقامه نشد.
در بازگشت، امام با اندوه بسیار فرمود:
بارخدایا! اگر وضعیت کنونى جز با مرگ من دگرگون نمى شود، هم اینک در آن شتاب فرما!
شهادت امام رضا علیه السلام
مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را مى دید، در برابر هم مسلکان خود، یعنى خاندان عباسى هیچ بهانه اى نداشت. پس تصمیم گرفت راهى بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند.
اما آیا او در این سفر چه ارمغانى براى آنان به همراه داشت؟
آیا مى توانست امام را از ولایتعهدى برکنار کند؟
آیا مى توانست بیعت گسترده اى که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟
آیا مى توانست واکنش مردم به برکنارى امام را تحمل کند؟
آیا مى توانست در برابر ناخرسندى انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده اى بیاورد؟
این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعى خود را نمایان مى سازد و به خشونت پنهان و سیاست بازى روى مى آورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را مى کشد و بر جنازه او اشک مى ریزد و براى یافتن قاتلان او جایزه تعیین مى کند و آن گاه که آنان را دستگیر مى کنند، آنان شهادت مى دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را مى کشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال مى کند، اما مى کوشد که این برنامه را به گونه اى عملى سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف مى کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم مى سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک مى ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن مى کند.
امام رضا(ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخى از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود:
اینک هنگام بازگشت من به سوى خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگى ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قول هاى گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى به شهادت رسیده، در حالى که 55 سال از عمر مبارک امام سپرى شده است.
آیا مى دانى از آن تاریخ تا کنون چند سال مى گذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـمحل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.

  • رصد
  • ۱
  • ۰
آشنایى با مفهوم و جایگاه امامت


امامت، استمرار نبوّت و همچون پیامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصریح خداوندى تحقق نمى پذیرد و مردم در تعیین امام معصوم نقشى ندارند. امامت یکى از اصول بنیادى دین است و ایمان راستین جز با باور داشتن به بایستگى آن شکل نمى گیرد.
امام کسى است که خداوند متعال او را ، پس از پیامبر به عنوان هدایتگر بشر برگزیده و باید از هر گناه و ناراستى پاک و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غیب آگاه باشد. امام نمونه کامل انسان و داراى برترین درجه کمال و فضیلت است و از آن جا که به یارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدایى دارد، بر همه مردم پیروى از وى لازم و بایسته است. بنا بر این امام باید از سه ویژگى برخوردار باشد:
عصمت
آگاهى به غیب
انتصاب.
امام رضا علیه السلام در بیانى زیبا و رسا، به برترین شیوه و گویاترین زبان، مقام امامت را براى ما نمایانده است. پس شایسته تر آن است که جایگاه امامت را از سخن آن بزرگوار بشناسیم:
امام سررشته دین، نظام مسلمین، رستگارى دنیا و عزّت مؤمنان است.
امام ریشه و بنیاد اسلام بالنده و شاخه بلند آن است.
به برکت امام است که نماز، روزه، حج و جهاد تکمیل مى شود، خراج و صدقات فراوان مى گردد و حدود و احکام الهى به اجرا درمى آید و مرزها از یورش مصون مى ماند.
امام به سان خورشیدى رخشانى است که تابش آن جهان را فرا مى گیرد و در افقى است که در دسترس نمى آید.
امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره نمایانى است که در شب تاریک راهنماى هدایت است و نجات بخش از نابودى .
امام از هر گناهى پاک و از هر عیبى به دور است.
امام به علم ویژگى یافته و به بردبارى نام آور شده است.
امام یگانه روزگار خویش است، هیچ کس همپاى او نیست و هیچ دانشمندى با او یاراى برابرى ندارد و براى او همانندى یافت مى نشود.
دو ویژگى عصمت و انتصاب نیز در پایان سخن امام رضا علیه السلام به این گونه بیان شده است:
چون خداوند بنده اى را براى تدبیر امور بندگانش برگزیند، او را سینه اى فراخ عنایت فرموده و سرچشمه هاى حکمت را در دلش به ودیعت مى نهد، زبانش گویا مى شود و در پاسخ درنمى ماند، و جز درستى در او یافت نگردد. او انسانى موفق، راه یافته و تأییدشده از جانب خداوند و از هر گونه خطا و لغزشى در امان است. این ویژگى از آن رو است که حجّت بر خلق و گواه بر بندگان خدا باشد. آیا آنان توانایى چنین گزینشى را دارند تا برگزیده ایشان از این صفات بهره ببرد؟ 

  • رصد